مرگی از سر آگاهی؛ نگاهی به فیلم «پیشگویی»

عبدالرضا ناصر مقدسی

فیلم «پیشگویی» محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی الکس پرویاس و با بازی نیکلاس کیج می‌باشد. فیلمی جذاب که می‌تواند مخاطب را به خود جلب نماید. هر چند در نهایت بگمانم توسل کارگردان به بیگانگان فضایی برای اینکه فیلم را به پایان برساند عملاً به عمق داستان ضربه‌زده و سطحح آن را تنزل داده است. داستان شکل عجیبی دارد. ما در سال ۱۹۵۹ هستیم. وقتی که قرار است مراسم بازگشایی در دبستانی واقع در ماساچوست برگزار شود و باید کپسول زمانی در جلوی این مدرسه دفن گردد تا در جشن پنجاه سالگی دوباره درآورده شود. بچه‌های مدرسه باید با نقاشی آینده را توصیف کنند. هر یک چیزی می‌کشد. اما یکی از دانش‌آموزان با نام لوسیندا به جای اینکه نقاشی بکشد انبوهی از اعداد را روی کاغذ می‌نویسد. اعدادی که معلوم نیست از کجا آورده شده است. لوسیندا دانش‌آموزی غیرعادی است.

او گوشه گیر بوده و از همه دوری می‌کند. کاملاً مضطرب است و در روزی که می‌خواهند کپسول را در مکانش دفن کنند آموزگار او متوجه می‌شود که لوسیندا در جمع دانش‌آموزان نیست. ساعت‌ها بدنبالش می‌گردند. تا اینکه در زیرزمین مدرسه در اتاقی تنگ و تاریک او را پیدا می‌کنند در حالیکه دارد با ناخن‌هایش روی در را می‌کند و چیزی می‌نویسد و فریاد می‌زند. فیلم در اینجا ناگهان به پنجاه سال بعد می‌رود. در اینجا ما با خانواده کستلر آشنا می‌شویم. مادر خانواده در یک سانحه فوت کرده است. کلب، پسر خانواده با پدرش زندگی می‌کند. پدر (جان)، یک فیزیک‌دان نجومی است که عمیقاً درگیر مسائلی چون علت هستی می‌باشد. کلب در همان مدرسه‌ی لوسیندا درس می‌خواند. و حالا در جشن پنجاه سالگی مدرسه می‌خواهند کپسول زمان را از درون محلش بیرون آورند. به هر دانش‌آموزی یک پاکت حاوی نقاشی می‌رسد.

به کلب نیز همان پاکتی می‌رسد که حاوی اعداد مرموز لوسینداست. کلب پاکت را به خانه می‌آورد. و از اینجاست که تمام ماجرا شروع می‌گردد. پدر که از مرگ همسرش بسیار سرخورده و ناراحت است شبی را نمی‌تواند بخوابد. پس شروع می‌کند به دیدن و بررسی این اعداد مرموز. می‌خواهد بداند که این اعداد چه هستند. آیا صرفاً اعدادی تصادفی هستند؟ یا نه، رازی درون آن‌ها وجود دارد؟ اینکه جان شروع به بررسی این اعداد می‌کند انگار از سر نوعی اجبار درونی است. انگار جبری وجود دارد که جان باید معمای این اعداد را حل کند. پس شروع می‌کند. اعداد را به اشکال مختلف دسته‌بندی می‌کند تا اینکه در متوجه می‌شود بخشی از اعداد، یک سری تاریخ را نشان می‌دهند.

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
گذشته‌ای که آینده می‌شود: نگاهی به فیلم «انتقام جویان: پایان بازی»

او سپس این تاریخ‌ها را مورد جستجو قرار می‌دهد و متوجه می‌شود که در همه‌ی این تاریخ‌ها یک فاجعه انسانی رخ داده که با مرگ بسیاری همراه بوده است. او متوجه می‌شود که اعداد کنار این تاریخ‌ها در واقع تعداد افراد کشته شده در این سوانح را نشان می‌دهند. اما آنچه او را دچار وحشت می‌کند تاریخ‌های مربوط به آینده است. چند تاریخ وجود دارند که هنوز نیامده‌اند اما بسیار نزدیکند و قرار است در آن‌ها نیز اتفاقات بزرگی بیفتد. او به همکار کیهان‌شناسش رجوع می‌کند اما همکارش این حرف‌ها را قبول نمی‌کند. تا اینکه یکی از تاریخ‌ها فرا می‌رسد و دقیقاً همان تعدادی که در کاغذ آمده بود در یک سانحه هوایی درست در نزدیکی جایی که جان بعلت راهبندان در ماشینش نشسته بود اتفاق می‌افتد. او متوجه می‌شود که اعداد کناری که هنوز دلیل وجودشان رمزگشایی نشده بودند نشان دهنده‌ی مختصا ت جایی هستند که قرار است سانحه در آنجا اتفاق بیفتد.

همین بیشتر وحشت زده‌اش می‌کند. جان سعی می‌کند که هر طور شده جلوی سانحه بعدی را که قرار است در‌ایستگاه مترویی اتفاق بیفتد بگیرد. اما موفق نمی‌شود. جالب اینجاست که تمام این سوانح اتفاقی بنظر می‌رسند و این گونه نیست که بصورت عمدی یا با تفکری از پیش تعیین شده اتفاق افتاده باشند. اما وجود آن‌ها بر روی آن صفحه‌ی کاغذ، جان را بسیار بخود مشغول می‌دارد. آیا یک تفکر بسیار برتر موجب این اتفاقات است و یا توانسته آن‌ها را پیش‌بینی کند؟ همزمان با تمام این اتفاقات او متوجه حضور بیگانگانی مرموز در نزدیکی خانه و پسرش می‌شود. آن‌ها از چه چیز‌ی اطلاع دارند و تا چه میزان در این حوادث نقش ایفا می‌کنند؟

جان اما به تاریخ آخر نزدیک می‌شود. او برای اینکه جلوی این حادثه را بگیرد تصمیم می‌گیرد که سراغ لوسیندا برود. اما متوجه می‌شود که لوسیندا فوت کرده است. پس نزد دخترش (دیانا) می‌رود و پس از حرف‌های بسیار او را متقاعد می‌کند که به وی کمک کند. دیانا او را به خانه مادرش می‌برد. در آنجا جان با انبوهی از علائم روبرو می‌شود. از جمله نقاشی‌ای از رویای حزقیال اثر ماتئوس مربان که روی دیوار بوده و بگفته دیانا مادرش برای ساعت‌ها به آن خیره می‌شده است. طبق عهد عتیق حزقیال در رویا می‌بیند که عرش خداوند توسط چهار فرشته حمل می‌شود. این نقاشی چه می‌توانست بگوید؟

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
زندگی، بهترین زبان مشترک ما و بیگانگان فضایی: نگاهی به فیلم ئی. تی. موجود فرازمینی

آن اعداد نامفهوم آخر چه می‌گویند؟ جان متوجه می‌شود که دو عدد آخر در واقع دو حرف هستند که نشان دهنده‌ی تمام بشریت می‌باشند. قرار است این حادثه تمام بشریت را از بین ببرد. اما این چه حادثه‌ایست؟ دختر دیانا که او نیز با بیگانگان در ارتباط است عنوان می‌کند که عرش خداوند در آن نقاشی همان خورشید است که دارد همه چیز را می‌سوزاند. با این حرف جان متوجه می‌شود که یک طوفان خورشیدی قرار است حیات را روی زمین از بین ببرد و این موضوع با کشفیات جدید او نیز همخوانی دارد. همه چیز باید از بین برود. اما آیا جایی هست که بتوان از این طوفان در‌امان بود؟

او سراغ همان درب زیرزمین مدرسه می‌رود و متوجه می‌شود مختصات مکان ر‌هایی بخش، همان خانه لوسیندا را نشان می‌دهد. جایی که بیگانگان منتظر پسر او و دختر دیانا هستند. همه باید بمیرند بجز این پسر و دختر که توسط بیگانگان فضایی به جهانی جدید برده می‌شوند تا نقش یک آدم و حوای جدید را ایفا کرده و جهانی نو با مردمانی نو را بسازند. فیلم از عناصر مذهبی پر است. اشارات متعدد به انجیل یوحنا و نیز داستان آدم و حوا فیلم را عمیق‌تر کرده است. اما توسل به بیگانگان فضایی عملاً به یکباره ارزش معنایی فیلم را فرو میریزد. انگار ما بازیچه‌هایی در دستان بیگانگانی هستیم که توانایی تغییر هر چیز حتی ساختار جهان را نیز دارند. انگار آن‌ها نتنها آینده ما را می‌دانند بلکه آن را رقم می‌زنند. فیلم توضیح بیشتری در این مورد نمی‌دهد. اما همین اندک نیز باعث می‌شود که فیلم به فیلمی ممتاز بدل نگردد.

 

دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی متخصص مغز و اعصاب و درمان بیماری ام اس (MS) در بیمارستان سینا مرکز تحقیقات ام اس

📝 نویسندهدکتر عبدالرضا ناصر مقدسی

مطلب چقدر مفید بود؟

۲ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *