۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
عبدالرضا ناصرمقدسی
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
اول اردیبهشت و روز سعدی. آن سعدی بزرگوار که استاد سخن است و کاری میکند که گلها در اردیبهشت ماه لب بگشایند و ترانه بخوانند. حتی اگر گلی نروید گلستان و بوستان او مملو از اردیبهشت است.
من و مهسا مثل همیشه راه افتادیم تا جهان را ببینیم تا گلها را ببینیم تا زندگی را ببینیم و چه جایی بهتر از باغ گیاه شناسی. مدتها بود که میخواستیم به این مکان پر گل برویم. اما چه روزی بهتر از روز سعدی در اول اردیبهشت. پس راه افتادیم. باغ گیاه شناسی چندان از تهران دور نیست. البته که ترافیک تهران فاصله ها را آنقدر زیاد میکند که آدم قید همه چیز را میزند و ترجیح میدهد در خانه بماند اما این روزها تهران واقعا خلوت بود. باغ گیاه شناسی فقط انبوهی از گلها و درختها نبود. سعی بر این بوده که بشکل زیبایی آن را طراحی کنند. مثلا در میانه آن میتوان به باغ ایرانی اشاره کرد.
یا باغ صخرهای
یا پریشانی جنگلهای هیرکانی
یا زیبایی باغهای ژاپنی
همه و همه در کنار گلهای زیبا و متنوع جلوهی زیبایی به باغ بخشیده بودند. مساحت آن چندان زیاد نبود اما آنقدر تنوع داشت که سبب شود نزدیک به دو ساعت در میان این گلها و درختها قدم بزنیم.
و البته در نهایت باید به آن مجموعهی زیبای پروانهها را اضافه کنم. موجوداتی شگفت انگیز با انبوهی از طرح و رنگ و تقارن.
برایم دوباره سوال پیش آمد که این تکامل چگونه چنین نقش ایی را بوجود آورده است؟ چند وقتی ست که شک همه چیز وجود من را فرا گرفته و در میان کتابها و جملهها و لغتها دنبال پاسخی هستم. آیا داروین راست میگوید؟ آیا همه چیز از سراپرده تکاملی کور و بیهدف به ما رسیده و یا نه، معنایی هم وجود داشته است؟
اتفاقا خود داروین هم در همان حوالی بود. کمی نشستیم و با هم گپی زدیم.
از همراهی شما لذت بردم
سوالی پیش آمد…
دانشمندی گرانقدر که نظر کرده حق است با استعدادی خدادادی
و البته بسیار کوشا چطور میتواند به شک افتاده باشد آیا تمامی پیشرفت ها حجابی شده بر پیمان الست؟ آیا اتصال خود را به او احساس نمیکنید؟ بی عنایات خدا هیچیم هیچ.