پارس بانو و تبادل فرهنگها حتی در لایه سخت عقاید
عبدالرضا ناصرمقدسی
دیدار از اماکن مذهبی همواره برای من بسیار جالب و درس آموز بوده است. دیدار از اماکن مربوط به دین زرتشتی برای من شاید اهمیت بیشتری داشته باشد. از طرفی عشق من به تاریخ ایران و از طرف دیگر اساطیر ایرانی همه و همه باعث شده که بطور ویژه ای به مطالعه در مورد این آیین بپردازم. پس هیچگاه فرصت دیدن اماکن مربوط به دین زرتشت را از دست نداده ام. پارس بانو در زرجوعِ یزد یکی از این اماکن است. جایی که طبق روایات زرتشتی، پارس بانو دختر یزدگرد سوم در فرار از اعراب به کوه پناه برده و کوه با شکافته شدن او را در خود فرا می گیرد.
در داخل زیارتگاه هم تخته سنگی وجود دارد که دلالت بر همان محل ورود پارس بانو به کوه دارد. ما به صحت و سقم داستان کاری نداریم. مهم شکل زیارتگاه است که می تواند نکات مهمی در مورد تبادل فرهنگی به ما بگوید، تبادلی که حتی در سخت ترین لایه های یک تمدن یا فرهنگ نیز اتفاق می افتد. چیزی که در برخورد اول بسیار برای من چشم گیر بود گنبدی بود که بر بالای آن قرار داشت. بطوریکه اگر نشان فر کیانی نبود هیچ گاه فکر نمی کردم اینجا یکی از مهم ترین زیارتگاه های زرتشتیان است.
چرا باید بالای یک زیارتگاه زرتشتی، گنبدی قرار گیرد که بیش از هر جا بر بالای مساجد مسلمانان دیده می شود؟
با توجه به این نکته که اماکنی چون پارس بانو یا ستی پیر و یا پیرِ سبز همه نشان از نوعی تقابل بنیادی و تاریخی بین آیین زرتشت و آیین اسلام دارد:
شاهزاده ای زرتشتی مورد تعقیب عرب های مسلمان قرار گرفته و در اینجا به کوه پناه می برد. البته باید توجه داشت که ساخت گنبد در ایران پیش از اسلام بخصوص در دوران ساسانیان نیز وجود داشته است. اما اینکه بر بالای زیارتگاهی تا این حد مهم که به احتمال زیاد سال ها بعد از حمله اعراب به ایران به این شکل ساخته یا بازسازی شده، گنبدی قرار گیرد که یادآور مساجد مسلمانان است بسیار قابل توجه خواهد بود. بگمانم وجود گنبد بر بالای زیارتگاه زرتشتی فقط نشان دهنده نوعی تبادل فرهنگی بین فرهنگ های مختلف است و هیچ معنای دیگری ندارد. چنانکه همان فر کیانی که به اشتباه به نماد فروهر معروف شده از تمدن های بین النهرین اخذ و سپس بدلایل نامشخص وارد دین زرتشت شده است.
در اینجا هدف ساخت زیارتگاهی بوده و تاثیرات فرهنگی سبب استفاده از گنبد در ساخت این بنا شده است. باید توجه داشت که در بسیاری مواقع در ابتدا تجربه ای اتفاق می افتد سپس از آن تجربه، معنایی اتخاذ می گردد بدون توجه به اینکه شاید آن تجربه در نفس خود معنایی نداشته است. اما این مفهوم سازی ها از علل محرکه فرهنگها بوده و به گسترش آن ها بسیار یاری می رساند. در اینجا نیز اگر چه از نظر اهمیت با لایه سخت درونی آیین زرتشت روبرو هستیم اما در ساخت یک مکان مذهبی تجربه ای در فضا و زمان اتفاق و در معماری یک بنا، دو آیین زرتشت و اسلام با هم تلفیق می شوند. حال از دل این تجربه تلفیقی می توان معانی زیادی را بوجود آورد فارغ از اینکه در اصل آن تجربه آیا چنین مفاهیمی وجود داشته است یانه. تلفیق این دو آیین در یک زیستگاه مشترک شاید بیش از هر چیزی در متون ما خود را نشان دهد مثل آنچه سهروردی در حکمه الاشراق خود بیان می کند. اما اینکه دو آیین با در معماری یک بنای مذهبی با هم تلفیق شوند بسیار قابل توجه می باشد.
بدون دیدگاه