علم از نگاه سینما
دیوار بزرگ : دیواری در ذهنیت آدمی
عبدالرضا ناصرمقدسی
این مطلب در روزنامه شرق به چاپ رسیده است
فیلم «دیوار بزرگ» محصول سال 2016 و تولید مشترک چین و آمریکا است. فیلمی در ژانر فانتزی با صحنه های اکشن که سرگرم کننده بوده و می تواند اوقات خوبی را برای بیننده بوجود آورد. فیلم اما این توان را داشت که از صرف سرگرم کنندگی خارج شده و سوالات اساسی تری را در مورد انسان بیان کند. اما متاسفانه در حد گیشه می ماند هرچند در گیشه هم شکست می خورد. جلوه های بصری جالب و تقابل بین دو فرهنگ شرقی و غربی و طرز نگاه آنها به جهان – که متاسفانه این هم در فیلم عمق نمی گیرد- به جذابیت های آن می افزاید. فیلم موضوعی ساده دارد. حرص و آز بشری باعث شده که مورد عقوبت قرار گیرد و ستاره دنباله داری به زمین برخورد و از تشعشع سبز رنگ آن هیولاهایی به نام تائوتی بوجود آیند که هر 60 سال به قلمرو بشری حمله کرده و به ویرانی بسیاری منجر می شوند. همین باعث می شود که دیوار بزرگی در برابر آنها کشیده شود (دیوار بزرگ چین) و یک ارتش بسیار مجهز مسئول جلوگیری از یورش آنها شوند.
ارتشی که ترسناک ترین سلاح یعنی گرد سیاه یا همان باروت را در اختیار دارد. تعدادی مزدور غربی به چین سفر کرده اند تا باروت را بیابند و از این راه پول خوبی به جیب بزنند. اما سه تن از آنها در میانه ی راه طعمه جانور عجیبی می شوند که برای آنها ناشناخته است. در ادامه ی راه به دیوار بزرگ می رسند و در آنجا با حقیقت مخوفی روبرو می شوند. اینکه جاندارانی به نام تائوتی وجود دارند که می توانند در صورت گذشتن از دیوار بزرگ، نسل بشر را نابود کنند. فیلم با اینکه فانتزی است و همانطور که گفته شد جلوه های ویژه و صحنه های اکشن فیلم می تواند سرگرم کننده باشد اما مفاهیم جالبی را هم در خود مستتر دارد.
مثلا اینکه این جانداران عجیب از نظر هوشی در حال تکامل هستند. آنها در هر شصت سال حمله می کنند اما هربار باهوش تر از بار قبل می باشند. و همین هم باعث می شود که انسان ها در محاسبات خود دچار مشکل شوند. دست کم گرفتن آنها در نهایت کار دست انسان ها داده و آنها گول حملات تائوتی ها را خورده و در حالی که توجه بر حملات آنها کرده اند غافل از این شوند که تائوتی ها مخفیانه در حال حفر دالانی از یک سوی دیوار بزرگ به سوی دیگر هستند.
نکته جالب بعدی نقش ملکه تائوتی ها می باشد. ملکه همانند ستونی در جامعه آنها رفتار می کند. او نتنها از نظر اجتماعی و رفتاری آنها را سامان می دهد بلکه بنظر می رسد که از نظر بیولوژیک هم تائوتی ها به ملکه خود وابسته بوده و توسط رزونانس صدای او، ذهن و بدنشان تنظیم دوباره می شوند. این گونه است که در پایان داستان با کشته شدن ملکه، تائوتی های دیگر هم می میرند. قسمت جالب بعدی تقابل دیدگاه شرقی ها و غربی ها در این فیلم است که می توانست بسیار عمیق تر از این بتصویر کشیده شود.
ویلیام یکی از دو مزدوری که به دیوار می رسد در این سفر و دیدن تلاش بی امان ارتش چین در حفظ دیوار و جلوگیری از کشته شدن سایر انسان ها متحول شده و از یک دزد و قاتل به انسانی باهدف تبدیل می شود. او در نهایت و پس از پیروزی بر تائوتی ها دیوار بزرگ و تجربه ای که در آن اندوخته را پشت سر می گذارد تا زندگی تازه ای را شروع کند. ای کاش فیلمنامه نویس و کارگردان کمی عمقی تر به جهان درون انسان ها و هیولاها نگاه می کردند و نشان می دادند که هیولاها آنقدرها هم که ما فکر می کنیم هیولا نیستند.
بدون دیدگاه