انهدوآنا

عبدالرضا ناصرمقدسی

على رغم ميلي كه در درون من است و مرا بيش از پيش به تفكر در مورد آينده و ترسيم راههاى جديد براى نوع بشر مى كشاند ولى بصورت روزافزونى با متفكرانى آشنا مى شوم كه عقايدشان توانايى و پتانسيل عظيمى براى بازخوانى در دنياى شگفت انگيز كنونى دارد. انهدوآنا نيز از چنين متفكرانى محسوب مى شود. اما نكته جالب اينجاست كه آنچه او در قالب شعر بيان داشته نتنها اولين شعر مكشوف جهان محسوب مى گردد بلكه اولين اثر مكتوب انسان نيز می باشد. اين  موضوع، خود تعجب ما را دو چندان مى كند كه چگونه اولين اثر مكتوب جهان مى تواند راهنمايى براى راه  پر فراز و نشيب آينده محسوب گردد؟ قبل از هر گونه پيش داورى دوست دارم با هم شعرى از اشعار انهدوآنا را قرائت كنيم.شعرى كه به اينانا از خدايان سومرى تقديم شده است. انهدوآنا كه به روايتى دختر سارگون بوده ،كاهن اعظم معبد اينانا در اوروك نیز محسوب مى شده است.او چكامه هاى دلنشينى در وصف اينانا سروده است .او چيزى در مورد جهان و طبيعت نمى گويد.دقيقا هم نمى دانيم كه وراى تفكرات مذهبى و اساطيرى آن زمان، چه انديشه اى مى توانسته در مورد جهان و طبيعت وجود داشته باشد و اصلا آيا جهان معناى منفرد و هويت جداگانه اى نيز داشته است؟

انهدوآنا کاهن معبد اینانا

هر چه است ما با كاهنى روبرو هستيم كه بشكلى ژرف دلباخته الهه اى با نام اينانا است و همه چيز را از دريچه اينانا مشاهده مى نمايد.اما نكاتى در همين نگاه و نوع آن وجود دارد كه مرا واداشته تا اين كتاب را با اين جستار كوچك به پايان برسانم.نگاهى كه من در ديدار از موزه هنر-علم سنگاپور درك نموده و خود مقدمه اى شد براى بازخوانى چكامه اى از چكامه هاى انهدوآنا. نكته اى كه در اين بازخوانى اهميت دارد توصيف جغرافياى بدنى شاعر در جهانى ست كه ادراك مى كند.براى چنين كاهنى بي شك نبايد جغرافياى بدنى وى كه بنوعى ادراك وى را رقم مى زند اهميتى داشته باشد.او در اينانا غرق شده و همه چيز او اينانا ست.اما همانطور كه خواهيم ديد او در اين چكامه اش با كمال شگفتى جغرافياى بدنى خود را شرح داده و بدين گونه خود را در مركز ادراك جهان قرار مى دهد.حضورى كه مي تواند بنحو مرموزى غايب نيز بنظر آيد.

شعر، داستان رويارويى اينانا و ابيه از دیگر خدایان سومری می باشد.در همين جا مى توان سوالات زيادى را مطرح كرد؟

چه چيزى شاعر را ملزوم به نوشتن نموده است؟آيا يك امر فرهنگى بوده و یا نه، يك الزام درونى؟آيا نوشتن نيز جزئى از همين فرايند ديدن و ادراك  جهان محسوب مى گردد؟

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
نگاهی علم ورزانه به پادشاهی اردشیر اول و چگونگی تدوین متن بنیادین در فرهنگ ایرانی

شاعر در توصيف اينانا ابتدا جنگاوريش را مى ستايد:

بانوی سرزمین های سوزان

روئینه به جوشن ترس

سوار بر آتش توانمند و سرخگون

اینانا

سارا زوبینش به دست

با سهمی در آمیخته با ردایش

اين جنگاورى اما هيچ گاه بسوى انسان نشانه نرفته و همه در دنياى اسطوره اى رخ مى دهد.اين اولين حضور “جغرافياى بدن” است.شاعر نمى گويد كه اينانا دشمنان مردم من را كشت.نمى گويد كه فى المثل به پدرم سارگون يارى رساند تا تمدنهاى ديگر را نابود كند.بلكه نوعى جنگاورى به شكلی کاملا اسطوره ای  را بيان كرده و ستوده كه بازتاب آن، اهميت جنگاور بودن نوع بشر و صد البته سارگون را نيز به نمايش مى گذارد.بدن انسان در وهله اول دیده نمی شود.همه چیز در مورد خصوصیات یک الهه است.اما بخوبی می توان درک نمود که این خصلت خدای گونه بازتابی در بدن انسان دارد.به انسان قدرت می بخشد و او را توانا و جنگاور می سازد.

نكته بعد ارتباط اينانا با طبيعت است.او دختر ماه بوده و تمام ويژگيهايش در ارتباط با طبيعت مشخص مى شود.

بانوی نبرد

نخستین فرزند ماه خدا

دوشیزه اینانا

ستایشت می کنم

این است سرود و رود من

وجود طبيعت و اكولوژى در اين شعر باز ما را به اهميت حضورجغرافياى بدنى شاعر در این چکامه واقف می نماید.جغرافیایی که معرف جايگاه شاعر در جهان است.اما مهم ترين بازنمود اين جغرافياى بدنى جايى است كه شاعر، اندام اينانا بعنوان خداى بارورى را توصيف مى كند.قويا فكر مى كنم او در اين توصيف اندام خود بعنوان يك زن را مد نظر داشته است.در واقع بارورى و الزامات زنانگی آن، همانا خصوصيات مهم بدنى بوده كه انهدوآنا آنها را در بدن خود مشاهده مى كرده و همين آشنايى وى با بدن خود سبب شده كه اينگونه بتواند اينانا را بستايد:

اینانا

فرزند خدای ماه

زیبا گلی بربالیده

با ردای زنانه اش که بر نازک ساق پایش در افتاده است

و بر چهره ی آرامش ز رنگ

پرتوی از آتش و درخشی از سهم کشیده است

بسته به گردن عقیقی تابنده

و خونین رنگ را

اما مثل بسيارى از آثار پيشينيان همانطور كه شرحش در کتاب «افسون گوزن شمالى» آمد او در توصيف اينانا به مغز و ذهن وی كارى ندارد و همه ي توصيفات وى بدنى مى باشند.

جنگ اينانا با طبيعت نيز از سوى ديگر، مهم ترين جنبه هاى تشكيل دهنده ی ادراك انسانى و موقعيت جغرافيايى بدن او را در جهان بدنبال دارد.زيرا از اين پس تاريخ جهان نه دوستى انسان با طبيعت بلكه تلاش وى براى به سيطره در آوردن آن و بقول بهتر، معناى دوباره طبيعت در جهت ادراك شخصى خود بوده است.

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
سنگ نگاره ای از کوروش کبیر: یک بررسی دیرینه آسیب شناسی

تیرهایم رها از دست

زمین و جنگل و باغ را

همچون دندانهای اقاقیا از هم می درند

یا:

بی هیچ رحمی

بر گرده ی گیاهان سبز رسته

اینانا تفته نفس خشک می وزاند

و غبار خشک هوا را بی رحمانه

همچون تندبادی بر ساقه های جلبک زده می بارد

مگر آخرین قطره های شبنم را نیز بیرون کشد

اين معناى دوباره در اين شعر بصورت جالبى بيان مى شود.اينانا ،ابيه يا خداي کوهستان را مى كشد و سپس با ساخت معبدى خود به جايش مى نشيند.

سنگ روی سنگ

معبد می سازم

تا قلمرو حکومت خود را مشخص کنم

سنگ روی سنگ

با شکوه و جلال به پایانش می برم

بر بستر صخره ایش پای استوار می ایستد

و گاه نشست را جلوه می بخشد.

اينگونه دوره و عصر جديدى از راه مى رسد.

اما اين همه كه گفتيم چه ارتباطى با بحث ما دارد؟

جهان توصيفى انهدوآنا در اين شعر، تركيبي از طبيعت، بدن و اسطوره است. در واقع او در توصيف اينانا و ويژگى او جهانى را تصوير مى كند كه چندان براى يك فرد غير معتقد ملموس نيست. اما در اين جهان اسطوره اى، فانتزى  بدن بشكلى جدى وجود دارد. انسان نتنها از بين نمى رود بلكه مى تواند بخوبى بازتابى از هويت خود را در اين فضاى فانتزى ببيند. بايد بگويم در اينجا نبايد رويكردمان جستجو براى حضور بيولوژيك انسان باشد .شايد چيزى به نام بيولوژى انسانى در اين فضا وجود نداشته باشد . باید توجه داشت که بحث ما در مورد ساختارهاى كلى است. نماهاى گشتالتى كه كليتى از بدن را بعنوان آگاهى و هويت انسانى به ما نشان مى دهند و اين دقيقا همان چيزى است كه انهدوآنا در اولين اثر مكتوب انسانى به نمايش مى گذارد.

من چکامه انهدوآنا در مورد اینانا را هنگامی که در سفر سنگاپور بودم خواندم. چکامه انهدوآنا در کمال ناباوری بمثابه راهنمایی برای آنچه در آینده می توان به جستجویش پرداخت برای من عمل کرد. من به فکر ساختارهایی افتادم که بتوانند با حفظ بدن در چهارچوب خود نوعی بازتاب انسانی را حفظ نموده و در عین حال با ایجاد جهانی فانتزی نوعی درک متفاوت از جهان را به ما ارائه دهند. در واقع چکامه انهدوآنا راهنمای من برای تکوین مفهومی شد که نام «ساختار هنری» را بر آن نهادم.

 

3/5 - (2 امتیاز)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *