نوزایی فرهنگی و تغییر مفهوم هویت ایرانی

نگاهی علم ورزانه بر پایه عصب شناسی فرهنگی  به مفاهیم جدید در اعتراضات اخیر

عبدالرضا ناصر مقدسی

این مطلب در روزنامه شرق به چاپ رسیده است

 

مقدمه:

هویت ملی شاید اصلی ترین پایه ی فرهنگ هر ملتی بوده و عاملی است که می تواند آن ملت را در شرایط خطیر و بحرانی در کنار هم نگهدارد و جامعه را از فروپاشی نجات دهد. لذا تقویت هویت ملی بطوریکه حافظ منافع آن ملت باشد از مهم ترین اقداماتی است که هر حکومت و نهاد اجتماعی باید نسبت به انجام آن بکوشد و آن را در اولویت اقدامات خود قرار دهد. بدون هویت ملی یک جامعه و فرهنگ آن از هم خواه پاشید و چیزی به نام کشور و فرهنگ باقی نخواهد ماند. هر کشور و تمدن و فرهنگی دارای فراز و فرودهای بسیاری است. بعضی از بحران ها می توانند به نابودی آن فرهنگ بینجامند. لذا توجه به عوامل نگهدارنده آن جامعه – یا همان عناصر تشکیل دهنده ی هویت ملی – از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در مقابله با بحران نتنها باید عوامل ایجاد کننده ی آن بحران را شناسایی کرده و دست به حل و برطرف کردن آنها زد بلکه باید با تقویت هویت ملی سعی  بر حفظ جامعه در حول محور آن نمود تا زمانی که بحران حل گردد و آن جامعه و فرهنگ بشکلی موثر و درست راه خود را ادامه دهند. در غیر اینصورت سقوط آن فرهنگ و جامعه قطعی خواهد بود. جامعه ما نیز اکنون با بحرانی بسیار جدی روبروست. این بحران نیز همانند بسیاری از دیگر بحرانهای سایر فرهنگ ها و جوامع نیازمند درایت و صبوری برای حل آن می باشد. متاسفانه حاکمیت تا کنون نخواسته که به این مهم توجه نموده و تنها راه سرکوب را در پیش گرفته است. این درحالی است که توجه به مطالبات و درخواست های مردم و سعی در برآورده کردن آنها و بدنبال آن تقویت هویت ملی می تواند به حل این بحران یاری رساند. امیدواریم حاکمیت از این پس به جای سرکوب، راه تعقل را پیش گرفته و فرهنگ و جامعه ما را از این خطر بزرگ نجات دهد.

عوامل تشکیل دهنده ی هویت ایرانی

برای تقویت هویت ملی مان باید ببینیم  این هویت از چه عناصری تشکیل شده است. چه خصوصیتی باعث می شود ما بعنوان ایرانی شناخته شویم؟

چه خصوصیاتی ما را از سایر مردمان جهان افتراق می دهد؟ شناخت این خصوصیات می تواند به درک ما از چگونگی استفاده از این عامل قوی و متحد کننده یاری رساند. اگرچه سخنان زیادی در مورد هویت ایرانی زده شده اما می توان عناصر اصلی تشکیل دهنده ی آن را زبان فارسی، جغرافیای فلات قاره و تاریخ طولانی این سرزمین  دانست. بهر صورت همین عوامل سبب شده که فرهنگ و کشور ایران علی رغم حملات بسیار به این سرزمین سرپا بماند و کماکان نفس بکشد. تمام عوامل بسیار مهم بوده اند زیرا هر یک از حملاتی که به این کشور در طول تاریخ آن شده این توان را داشته که آن را از پا درآورد. اما فرهنگ ایرانی با تکیه برعناصر فوق نتنها از بین نرفته بلکه سعی کرده آن فرهنگ مهاجم را در خود حل نموده و بنوعی بومی سازد. نکته بسیار مهمی را باید در مورد زبان فارسی بعنوان یکی از مهم ترین عناصر تشکیل دهنده ی هویت ایرانی ذکر کرد. همواره حساسیت های زیادی له و علیه آن وجود داشته و دشمنان ایران نیز جهت ضربه زدن به این مملکت و ایجاد تفرقه بین ایرانیان، هیزم به آتش آن می اندازند. تاکید بر زبان فارسی هیچ ارتباطی به قومیت فارس نداشته و اینگونه نیست که تاکید بر زبان فارسی به معنای تاکید بر غالب بودن قوم فارس در فلات قاره ایران باشد. مطالعات نشان داده است که ژنتیک  و زبان ارتباط چندانی با هم ندارند و زبان فارغ از ژنتیک اقوام می تواند منتشر شده و گسترش یابد.

زبان فارسی بدلایل تاریخی در این سرزمین گسترش یافته ، بالیده و رشد کرده است و بسیار از شعرا و نویسندگان ما که چه بسا زبان مادری متفاوتی نیز داشته اند به رشد آن کمک کرده اند. بعد از حمله اعراب و در تهدید قرار گرفتن هویت ایرانی، زبان فارسی نیز می توانست بسرعت نابود شده و چون زبان قبطی در مصر صرفا به تعداد کمی از مردم محدود گردد. در دوره ای بسیار حیاتی، اندیشمندان و فرهیختگان ما فهمیدند که باید این زبان را حفظ کنند تا هویت ایرانی حفظ شود. کوشش فراوان آن ها باعث شد که نتنها ما امروزه به زبان فارسی صحبت کنیم بلکه خود را بعنوان یک ایرانی بشناسیم. پس باید توجه داشت که این توجه به زبان فارسی بعنوان عاملی وحدت بخش و موجد هویت ملی بمعنای نایده گرفتن سایر زبان ها و گویش ها نیست. تنوع زبانی یکی از مهم ترین عوامل ایجاد فرهنگ ایرانی ست و هیچ کس نمی تواند و حق ندارد این زبان ها را نادیده بشمرد. بارها ذکر کرده ام که من از مادری ترک زبان و پدری فارس زبان در سرزمین زیبای گیلان با گویش گیلکی بدنیا آمده و در میان ارامنه بزرگ شده ام و در طول زندگیم در نواحی مختلف ایران زندگی کرده و دوستان کرد و لر و بلوچ و عرب بسیاری دارم. و بخوبی می دانم حضور همه این تنوع ها چقدر در تشکیل هویت من بعنوان یک انسان ایرانی نقش داشته اند.

 

مقوله بعدی تاریخ ایران است. تاریخ ایران به دو دوره اسطوره ای و تاریخی تقسیم می شود و هر دوی آنها در شکل دهی هویت ملی ما نقش بسیاری دارند. وجود اسامی بسیار از نامهای شاهنامه بر فرزندان این مرز و بوم نشان دهنده ی این تاثیر تاریخی-اسطوره ای در فرهنگ ایرانی است. ما ملتی هستیم که تاریخ مشخص اما پرفراز و نشیب و پیچیده ای داریم. این تاریخ طولانی با تمام حواشی آن در ایجاد هویت ملی ما نقش بسیار مهمی داشته است. بطوریکه صحبت در مورد یک ایرانی بدون توجه به تاریخ او عملا غیر ممکن است.

مسئله بعدی نیز جغرافیای فلات قاره است که گرچه در طی تاریخ طولانی این سرزمین بسیار تغییر کرده اما کماکان نفوذ فرهنگی خود را داشته و هنوز که هنوز است می توان مشترکات بسیاری را بین ایران کنونی و سایر کشورهایی که از ایران جدا شده اند یافت.

این سه مورد، عناصر اصلی تشکیل دهنده ی هویت ایرانی بوده و لذا هر حاکمیتی باید توجه تمام و کمال و درست نسبت به این عوامل داشته باشد. اما این مقاله علی رغم تاکید بر این موارد می خواهد به عناصر جدیدی در هویت ملی ما اشاره کند که در یک نوزایی فرهنگی  مفهوم هویت ملی ما را تغییر داده اند. عناصری که همانطور که خواهیم دید در عین حال پویایی شگفت انگیز فرهنگ ایرانی را به نمایش می گذارد. در زمانه ای که فرهنگ ایرانی می رفت تا آخرین نفس هایش را بکشد این نوزایی عملا خونی تازه در رگهای آن انداخت و همه چیز را عوض نمود. اما قبل از بحث در مورد نوزایی فرهنگی باید به سوال مهمتری پاسخ دهیم.

آیا هویت ملی صرفا محدود به مواردی است که برشمردیم یا اینکه می تواند جنبه های پنهان اما  تاثیرگذاری نیز داشته باشد؟

جنبه های پنهان و تاثیرگذار تشکیل دهنده ی هویت ملی

هر فرهنگ و جامعه ای تعریفی از هویت ملی خود دارد و آن را براساس ویژگی هایی از فرهنگ خود باز تعریف می کند.

اما آیا هویت ملی یعنی موضوعی که سبب می شود ما خود را بعنوان ایرانی بشناسیم محدود به این مسائل است؟

آیا ممکن است ما شیوه ی پردازش ذهنی مخصوص به خود را داشته باشیم شیوه ای که در ساخت این هویت تاثیر گذار باشد؟ و آیا ممکن است این شیوه ی پردازش ذهنی متاثر از ژنتیک و یا ساختار فیزیولوژیک مغز ما و بطور کلی بیولوژی ما باشد؟ در آن صورت ما با اجزای پنهان اما بسیار مهمی روبرو هستیم  که در استخوان بندی تفکر ما بشدت موثر می باشد. با ذکر این نکته که هر فرهنگی واجد این اجزای پنهان است و چیزی نیست که به جامعه یا فرهنگ خاصی منحصر باشد.

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
نسلی زاده ی اینترنت

این موضوعی است که تا بحال بدان توجه نشده و کسی در صدد بررسی آن نیامده است. اگر هویت ملی جنبه ای مهم از تجربه زیسته ما محسوب گردد در آن صورت بیولوژی ما نقش مهمی در تکوین این تجربه زیسته ایفا خواهد نمود. اما رابطه پردازش های ذهنی و فرهنگ در چه حد است؟ و آیا اصلا چنین چیزی محلی از اعراب دارد که بدان توجه شود؟ شاید علم نوظهور عصب شناسی فرهنگی به تعدادی از این سوالات پاسخ دهد. علمی که می خواهد رابطه فرهنگ و علوم اعصاب را بررسی نماید. مطالعات محدود اما قابل توجهی در این زمینه انجام شده است. در مطالعه گائو و همکاران که در سال 2022 به چاپ رسید تفاوت های پردازشی شناختی بین مردم شرق آسیا و مردم مغرب زمین مورد بررسی قرار گرفت. در این مطالعه مشخص شد که چینی ها در تصمیم گیری ها و قضاوت خود محافظه کار تر عمل می کنند. این موضوع انطباق جالبی با میزان فعالیت نواحی left anterior insular and ventral frontal  در ام آر ای کارکردی داشت.

یافته ای که نشان دهنده زمان طولانی تری از عدم تصمیم گیری در چینی ها بود. این تاخیر در تصمیم گیری خود را بصورت محافظه کاری نشان می دهد. به سخن دیگر ارتباط جالبی بین  یک موضوع فرهنگی و شیوه ی پردازش مغزی وجود داشت. مطالعه ای دیگر نیز تفاوت شیوه ی تفکر بین تایوانی ها و غربی ها را با بررسی میزان حجم مناطق مختلف  مغز نشان داد. البته چنانکه خواهیم گفت این رابطه، دو طرفه و در عین حال پیچیده است. هم مغز ما بر فرهنگ ما اثر گذار است و هم برعکس. و این تاثیرگذاری دو طرفه به این آسانی ها هم قابل ارزیابی نیست و عوامل متعدد دیگری نیز در آن نقش ایفا می کنند.

با این حال این مطالعه های محدود نشان می دهد که تاثیرات فرهنگی تا چه اندازه با نوروفیزیولوژی و البته سایر خصوصیات بیولوژیک ما در هم تنیده بوده و نمی توان از تاثیر آن بر شکل دهی هویت ملی چشم پوشی کرد. متاسفانه هیچ مطالعه ای در این باب در مورد ایرانی ها صورت نگرفته است.

نوزایی فرهنگی در اعتراضات اخیر

علی رغم اهمیت هویت ملی باید دانست که مفهوم هویت ملی و عناصر تشکیل دهنده ی آن می توانند در طول زمان تغییر کنند. پس اینگونه نیست که همواره آنچه در مورد هویت ایرانی گفتیم صادق باشد. بنظر می رسد  در زمانه ای زندگی می کنیم که این هویت دستخوش تغییر است. تغییری که نامش رامی توان نوزایی فرهنگی نهاد. این نوزایی خصلت هایی دارد که باید بدان پرداخته شود. اما مهم ترین خصلت آن توجه به هویت زن در فرهنگ ایرانی است. در جامعه و فرهنگی مردسالار، چنین توجهی به هویت زن و نقش آن در ارتقا و غنای فرهنگی ما اتفاق بزرگی است. در ادامه به بررسی جنبه های مختلف این نوزایی فرهنگی با تاکید بر هویت زن در فرهنگ ایرانی می پردازیم.

هویت زن در فرهنگ ایرانی

تاریخ ما تاریخی مردسالار بوده و لذا همواره زنان در این فرهنگ مورد تبعیض بوده اند و همین تاکید بر اهمیت زن در اعتراضات و جنبش اخیر نشان دهنده ی  تغییر عوامل فرهنگی موثر در هویت ملی ماست. توجه بیشتر به این موضوع نشان می دهد که با تغییری جدی در تاریخ ایران روبرو هستیم. در واقع قرار نیست قرائتی جدید از تاریخ ایران مطرح گردد بلکه از این به بعد هویت ایرانی باید در عناصر تشکیل دهنده ی تاریخی خود تجدید نظر نماید. برای همین ما نیز از روشی تاریخی استفاده می کنیم و می خواهیم بدانیم  مفهوم زن  در فرهنگ ایرانی چه بوده که تغییر آن ضروری بنظر می رسد.

یکی از  شیوه ها جهت بررسی نگرش این فرهنگ و تاریخ به زن در فلات قاره ایران واکاوی خصوصیات تندیس های بجا مانده است. قدیمی ترین تندیس های فلات قاره که اتفاقا همگی تندیس های زنان هستند ونوس ها می باشند که مشهورترین آنها ونوس سراب است. ونوس سراب که در تپه سراب یافت شده متعلق به عصر نوسنگی بوده و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می شود.

همانطور که مشاهده می شود این ونوس فاقد سر بوده و در واقع هویت مشخصی ندارد. اما بجای سر، در این تندیس به اندامهای باروری زنان بسیار پرداخته شده  و اصطلاحا این اندامها بزرگنمایی شده اند.  البته چنین چیزی  در تمام ونوس های باستانی دیده می شود که می تواند حاکی از اهمیت باروری زنان باشند. یعنی هویت فردی زن مهم نبوده و لذا صورت  او – که نشان دهنده خصلت های فردی اوست-  پرداخته نشده و بجایش آنچه که از زن برای جوامع باستانی اهمیت داشته یعنی قدرت باروری و فرزندآوری وی بزرگنمایی شده است. بتدریج اما و با اهمیت یافتن زنان در جامعه می توانیم چهره این ونوس را هم ببینیم که بدقت طراحی شده است اما کماکان بر قدرت باروری زن بصورت بزرگ نمایی اندامهای جنسی تاکید می شود. نمونه های بسیار مشخص آن را در یافته های عیلام باستان می توان مشاهده کرد که اکنون در موزه شوش نگهداری می شود.

علی رغم گذشت قرنهای بسیار اما همین تلقی در فرهنگ ایرانی باقی مانده است. این موضوع به فرهنگ و تاریخ مرد سالار ما باز می گردد. پس می توان توجه به هویت زن را در اعتراضات اخیر بخوبی درک کرد. توجه به زن بمعنای هویت بخشیدن به نیمی از جامعه است. نیمی از جامعه که با باروری و فرزندآوری در فرهنگ ایرانی گره خورده و بر توانایی های  دیگر آن چشم پوشی شده است. باید توجه داشت که این موضوع می تواند منجر به کاهش کارایی و ظرفیت زنان گردد. این نکته ی مهمی است که علوم اعصاب می تواند به ما نشان دهد. فرهنگی که موضوعی را برای قرن ها تا بدین حد بزرگنمایی کند می تواند در شیوه ی تفکر  افراد آن جامعه  موثر واقع گردد. در قسمت قبلی نشان دادیم که فرهنگ های متفاوت می توانند پردازش های مغزی متفاوتی را ایجاد نمایند. تاثیر فرهنگ بر مغز موضوعی است که کم کم در مطالعات  عصب شناسی فرهنگی مورد توجه قرار می گیرد. بر این مبنا فرهنگ عاملی مهم در شکل گیری پردازش های مغزی محسوب می شود. تجارب مکرر و پایدار می تواند ساختار و فیزیولوژی مغز را تحت تاثیر قرار دهند. این پدیده ای است که از دیرباز با نام نوروپلاستیسیتی شناخته می شود. در واقع سیگنال های مکرر و یکسانی که به مغز می رسد می تواند ساختار فیزیولوژیک و حتی آناتومیک مغز را تغییر دهد.

 پس کاملا قابل انتظار است که یک اثر فرهنگی که هم ثابت و هم مکرر بوده بتواند تاثیر قابل توجهی بر مغز انسان ها و جامعه مربوطه بگذارد. اگرچه این شواهد در حال حاضر کم هستند اما توجه دانشمندان به این موضوع جلب شده و بتدریج  در مورد چگونگی تاثیر فرهنگ بر مغز بیشتر خواهیم دانست. در مورد وضعیت زنان در فرهنگ ما نیز به همین منوال است. گره زدن هویت زن به باروری و قدرت فرزندآوری می تواند تاثیرات قابل توجهی بر زنان ما بگذارد و هویت آنها را بدین شکل تعریف کند. باید توجه داشت که این موضوع صرفا به باروری ختم نمی شود. بلکه گره زدن هویت زن به میزان فرزندآوری مفاهیم دیگری را نیز بسرعت در کنار خود می آورد: اینکه زن مسئول خانه است، اینکه باید در خانه بماند و اینکه مهم ترین کار او بزرگ کردن فرزندانش هست. طبق آن چیزی که از عصب شناسی فرهنگی بیان داشتیم تاکید مداوم و چند هزار ساله فرهنگ ما از این تعریف زن می تواند بر سیستم پردازشی مغزی جامعه ما نیز اثر شگرفی گذاشته و عملا فرهنگ ما چنین درخواست و مطالبه ای را از زنان داشته باشد و منجر به محدود شدن هر چه بیشتر زنان گردد. اما بنظر می رسد چنین امری در فرهنگ ما در حال تغییر بوده و با نوعی نوزایی فرهنگی روبرو هستیم. هویت زن دارد به شکل دیگری تعریف می شود. زن خود را این بار نه با قدرت فرزندآوری بلکه با تجربه زیسته خود به جامعه ما معرفی می نماید.

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
پزشکی سایبورگی: جهان پزشکی در سایه هوش مصنوعی و دنیای متاورس

هویت زن و تجربه زیسته

تجربه زیسته همان زندگی ست.همانطور که زندگی می کنیم و جهان را می فهمیم. جهان آنچیزیست که فرد تجربه می کند نه واقعیتی فیزیکی که از انسان جداست و می تواند بدون وجود او ادامه یابد. وقتی زن ایرانی خود را با تجربه زیسته اش معرفی کرده و هویت خود را بر این اساس می سازد یعنی بر زندگی خود با تمام جوانبش تاکید دارد. لذا طرحی که از زن ایرانی ترسیم می شود نمی تواند با بزرگنمایی اغراق آمیز اندام های باروری همراه باشد. زیرا باروری فقط یکی از جنبه های زنانگی ست. آنچه هویت زن را بوجود می آورد میل و توان او به زندگی و در ضمن  توانایی او برای هر چه غنا بخشیدن به مفهوم زندگی می باشد. به سخن دیگر زن ایرانی به تعریف جدیدی از زندگی رسیده است. زندگی ای که دیگر او را با فرزند و خانواده اش تعریف نمی کند بلکه هویتی مستقل به وی بخشیده و این هویت مستقل خود را در تجربه زیسته ی وی یعنی شیوه ی زندگی اش منعکس می نماید. بیشک افزایش چشمگیر زنان باسواد و تحصیل کرده ایرانی، حضور آنها در جامعه و مشاغل مختلف و شاید از همه مهمتر ارتباط آنها با جهان خارج در شناخت توانایی های خود بغایت موثر بوده و اینگونه تجربه زیسته بعنوان مهم ترین عامل هویتی آنها مطرح شده است.

نیاز به آزادی برای غنای بیشتر تجربه زیسته

مشخص است که هر تغییر هویتی نیازمند ابزاری برای رشد و تحقق است. وقتی هویت من زندگی من باشد یعنی من خودم را از طریق شیوه ی زیستنم به سایرین بشناسانم در آن صورت مهم ترین نیاز برای هر چه فربه تر کردن این تجربه زیسته، داشتن آزادی ست. من باید آزادیِ زیستن و آزادیِ تجربه کردن داشته باشم. شاید هیچ چیزی همانند آزادی توضیح دهنده ی روح انسانی نباشد. بسخن دیگر آزادی جزئی از روح انسانی بوده و لذا هر گونه مخالفت با آزادی عملا هویت و روح انسانی را زیر سوال می برد. ما نمی توانیم انسان را بدون اینکه آزاد باشد تصور کنیم. با آنچه در مورد مغز و نیز مطالعات انجام شده در باب رابطه مغز و فرهنگ گفته شد اهمیت آزادی بیش از پیش مشخص می شود. آزادی به ما امکان زیستن در تجربه ها و ساحت های مختلف را می دهد. مغز ما می تواند بواسطه ی محیطی که آزادی بوجود می آورد تحت تاثیر تجربه های مختلف قرار گیرد.

لذا پردازش مغزی و ذهنی انسانی که در یک فضای آزاد زندگی می کند با انسانی که در محدودیت بوده  و عوامل دیگری چون خانواده و یا حکومت و یا فرهنگ، بایدها و نبایدها و  مرزهای او را تعیین می نمایند بسیار متفاوت است. اگر هویت ما براساس تجربه زیسته ما باشد باید آزاد باشیم تا چنین چیزی محقق گردد. در غیر آن صورت، مغز و بدنی خواهیم داشت که در اسارت تفکراتی ناکارآمد و فلج کننده بوده و عملا توان زندگی کردن را از ما می گیرد. تاکید زنان بر حق زیستن و داشتن هویت بر اساس تجربه زیسته ی خود، با حق آزاد بودن گره خورده است. زنانی که بواسطه ی تغییرات شگرف جهان هویت تازه ای را برای خود ترسیم می نمایند نمی توانند خود را در قفسی بسته دیده و کماکان شاهد محدودیتهایی باشند که فرهنگ مردسالار ما به آنها تحمیل می کند.

نگرشی دوباره به هویت ایرانی

اکنون با تمام آنچه گفته شد دوباره سراغ هویت ایرانی می رویم. مشخص است که با تحولات اخیر جنبه های مهمی از هویت ملی ما باید تغییر نماید. اگر از جغرافیای فلات قاره ایران بگذریم هم تاریخ ما و هم زبان ما که دو عامل مهم در شکل گیری هویت ایرانی هستند تغییرات بزرگی  نیاز خواهند داشت تا این نوزایی فرهنگی به حفظ و تداوم فرهنگ ایرانی یاری رساند. آنچه گفته شد شاید در حال حاضر و در زمانه ما تبلور پیدا کرده باشد اما حاصل زمانه ما نیست بلکه ریشه در تاریخ مردسالار طولانی این مملکت دارد. فرهنگ ما در طی هزاران سال هویت زن ایرانی را به فرزندآوری گره زده و این موضوع با عوامل دیگر تشدید شده است. بگمان من جستجو در تاریخ ایرانی برای پیدا کردن نمونه هایی استثنایی که در آن به هویت زن به شکل دیگری نگاه شده نمی تواند گره از این مشکل بزرگ بگشاید . بقول آرنولد توین بی سوال های جدید پاسخ های جدید می طلبد و وقتی فرهنگی سعی می کند به سوال های جدید بر اساس داشته های قبلی خود پاسخ دهد راه اضمحلال را طی خواهد کرد. تلاش های زیادی برای یافتن نمونه هایی از توجه به هویت زن در کتاب های مهم و تاثیر گذار فرهنگ ما شده است. اما بگمان من این کار نتنها انکار واقعیت است بلکه به تداوم همان فرهنگ مردسالار نیز یاری می رساند.

بجای اینکار بهتر است بپرسیم اگر فرهنگ ایرانی چنین توجه ای به هویت و آزادی زنان داشت چرا حقوق آنها در جامعه ما تا بدین حد پایمال می شود؟

چرا خشونت خانوادگی علیه زنان در جامعه ما تا این حد بالاست؟

چرا از حضور زنان در مشاغل مهم جلوگیری می شود؟ و ده ها سوال دیگر که همه و همه به این پاسخ ختم می شود که فرهنگ ما فرهنگی مرد سالار بوده که مانع رشد زنان می شود و لذا نباید در این فرهنگ به جستجوی راه حلی پرداخت . بلکه ما نیازمند ویرایش و برطرف کردن نقصان های فرهنگ خودمان هستیم. به سخن دیگر نیاز نیست تاریخ گذشته از نو نوشته شود. ما باید تاریخ آینذده ی خود را بر اساس مفاهیم جدید بسازیم.

مقوله مهم بعدی زبان است. گفتیم که نقش زبان فارسی در هویت ملی ما تا چه اندازه مهم است و چگونه زبان فارسی عاملی وحدت بخش برای ایرانیان بعد از حمله اعراب شد. اما این زبان نیز همانند هر چیز دیگر باید خود را با نیازهای روز  سازگار کند. وقتی هویت زن بعنوان نیمی از جامعه اینقدر مهم شده است زبان فارسی نیز باید از شکل جنسیت زده خود خارج گردد. زبان فارسی بعنوان جزئی مهم از فرهنگ ما تحت تاثیر فضای مردسالارانه بوده و لذا بشدت جنسیت زده تلقی می گردد. در هویت جدید ایرانی لازم است که این زبان دوباره مورد توجه و ویرایش قرار گرفته و به زبانی تحول یابد که حافظ منافع و بیان کننده ی هویت تمام ایرانیان اعم از زن و  مرد باشد.

نتیجه گیری:

ایران با  نوزایی فرهنگی روبرو هست که هویت زن نقطه مرکزی آن است. اگر تا پیش از این هویت زن با باروری و قدرت فرزندآوری وی تعریف می شد اکنون این تجربه زیسته است که هویت زن را تعریف می کند. زن بواسطه زندگی خود تعریف می شود . و این قدمی بزرگ در نوزاییِ فرهنگی است که می رفت تا آخرین نفس های خود را بکشد.

مطلب چقدر مفید بود؟

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *