علم و روشنفکر ایرانی
عبدالرضا ناصر مقدسی
در روزنامه شرق به چاپ رسیده است
روشنفکر ایرانی تا چه میزان به علم و یافته های ان توجه می کند و این موضوع چه تاثیری می تواند بر فرهنگ و توسعه ایران بگذارد؟ در نگاه اول شاید بنظر برسد که مقصود از این سوال، علوم انسانی است که روشنفکران ایرانی بر اهمیت آنتاکید داشته اند اما از سوی حاکمیت با عناوینی همچون غربی بودن علوم انسانی همواره با سردی و عدم اعتنا روبرو بوده است. دغدغه ی روشنفکران ما علوم انسانی است و باید هم باشد. یادمان رفته که اقتصاد و سیاست و جامعه شناسی و … همگی علم هستند و باید با روشها و متدهای شناخته شده ی علمی با آنها برخورد شود. اما در این جا منظور من نه علوم انسانی بلکه علوم تجربی است. روشنفکران ما تا چه اندازه با علوم تجربی و دستاوردهای آن آشنا بوده اند؟ چقدر تکنولوژی و فناوری های نوین را می شناسند؟ و این عدم شناخت چه تاثیری روی زندگی و فرهنگ ایرانی خواهد گذاشت؟ درست است که شاید چنین دغدغه ای کمی بی مورد به نظر برسد. آنهم با توجه به مشکلات روزافزون فرهنگی ای که در جامعه ما وجود دارد. اینکه اقتصاد را اقتصاددان نمی راند و سیاست را اصحاب سیاست پیش نمی برند از مهم ترین علل مشکالت روزافزونی است که با آن روبرو هستیم. اما واقعیت بیش از اینهاست. شاید آنچه در ژرفا فرهنگ ما را تهدید می کند فراتر از عدم توجه حکومت به علوم انسانی باشد. اینکه ما با فناوری ها و تکنولوژی های جدید آشنا نیستیم و در عین حال بعنوان یک روشنفکر یعنی کسی که در مورد فرهنگ و جامعه سخن می گوید و می تواند تاثیری بر فرایندهای اجتماعی داشته باشد با علوم تجربی آشنا نیستیم بزودی ما را از دایره قافله بشریت و آنچه که انسان در پی دگردیسی بدان تبدیل خواهد شد خارج خواهد کرد. در هیاهوی بی نظم جامعه مان یادمان رفته جهان دارد به چه سمتی حرکت می کند. اینکه این موضوعات چه ربطی به روشنفکر ی ایرانی دارد موضوع این مقاله است. بگمانم حتی عدم توجه به علوم انسانی نیز ریشه در نبود تفکر علمی ای دارد که از نبود اندیشه ای مبتنی بر علوم تجربی برخاسته است.
چرا علوم تجربی مهم اند؟
همه ظاهرا به اهمیت علوم تجربی واقفند. وقتی که بیمار می شویم نزد پزشک می رویم تا بیماری ما را تشخیص داده و داروی مناسب را تجویز نماید. وقتی دچار آپاندیسیت می شویم باید خودمان را به دست جراح بسپاریم تا جراحیمان کند. شاید این عینی ترین وجه اهمیت علوم تجربی باشد چون بطور مستقیم با سالمت و زنده بودن ما مربوط است. اما همین اهمیت پایه در مورد سایر علوم تجربی همچون فیزیک و شیمی و زیست شناسی نیز وجود دارد. با قوانین فیزیک است که می توانیم هواپیمایی ساخته و در آسمان پروازش دهیم . با همین علوم است که پل ها و جاده و بیمارستان ها و ساختمانها ساخته می شوند و اهمیت این موضوع بر هیچ کس پوشیده نیست. همیشه بنظر می رسید که در فرهنگ ما فقط بی توجهی به علوم انسانی وجود دارد اما وقتی که به ضروریات مربوط به سلامت و زندگی خودمان برخورد کنیم دیگر اما و اگری در میان نخواهد بود و همه پیرو یافته های علمی خواهند بود. پاندمی کوید 19 دقیقا عکس این موضوع را نشان داد. نتنها دیدیم که بدلیل تفکر غیر علمی واکسیناسیون به تاخیر افتاد و تعدادی پزشک در کمال ناباوری زیر نامه ای را امضا کردند که از علل عدم ورود واکسن به داخل کشور بود بلکه تفکرات غیر علمی با عناونی مغلوطی همانند طب اسالمی و طب سنتی سکان زندگی و حیات جامعه را در دست گرفتند. هیچ گاه باور نمی کردم که در برابر یافته های مشخص علمی نتنها مقاومتی از سوی حاکمیت بلکه از سوی فرهنگ جامعه ما نیز رخ دهد و نتیجه چیزی باشد که در آمارهای وحشتناک مرگ و میر شاهد بودیم. درست است که سودجویی هایی در میان بوده اما نبود تفکر علمی مهم ترین علت وقوع چنین فاجعه ای است. باز ممکن است این موضوع را نوعی تعمیم همان مشکالت پیشینی بدانیم که در حیطه ی علوم انسانی گریبان ما و فرهنگ ما را گرفته است. نبود تفکر علمی استثنا نمی شناسد. همانطور که روشهای غیر علمی در حوزه سیاست و اقتصاد حاکم است در برخورد با بیماری ها نیز در سطح کلان جامعه همین موضوع را خواهیم دید.
اما آیا این گونه است؟
ما آنقدر مشکلات متعددی در سطح جامعه مان داریم که در بسیاری از مواقع یادمان می رود جهان به کدام سمت در حال حرکت است و واقعیت های اصلی جهان کدامند. به سخن دیگر وقتی نیازهای ابتدایی در جامعه ای بر آورده نمی شود صحبت از اهمیت علوم تجربی در آینده تکاملی انسان کمی مضحک بنظر می رسد. اما مشکل اینجاست که همین آینده تکاملی، بسیار قریب الوقوع بوده و اگر ما خودمان را برای آن آماده نکنیم این عدم اطلاع سبب می شود که بیش از پیش در تامین همان نیازهای ابتدایی دچار مشکل شده و در نهایت به ویر انه ای خارج از تمدن بدل گردیم. ز یرا معیارهای تمدن و ارزشهای فرهنگی نیز با این دگردیسی در حال تغییر بوده و چه بخواهیم و چه نخواهیم دامان ما ر ا هم خواهد گرفت. پس باید از این گردونه عقب نمانیم. اما چه چیزی باعث شده که در موقعیت کنونی و با این همه مشکالتی که یک روشنفکر ایرانی می تواند به آن فکر کند چنین چیزی که شاید به فیلمهای علمی تخیلی شباهت پیدا کند جزء ضروریات محسوب شود؟
این مقاله به این سوال می پردازد و در نهایت نیز سعی می کند راه حلی را ارئه دهد که هم مشکالت کنونی را شامل شده و هم بتواند ما را در دورنمای ذکر شده یاری برساند.
عدم تفکر علمی و فروپاشی فرهنگی
جهان از بسیاری جهات از ما پیش افتاده و متاسفانه ما روزبروز به قهقرا می رویم. اما همیشه نوعی خوشبینی سبب می شود که راه ادامه یافته و بدنبال راه حل باشیم. اگر از نظر تفکر علمی بعنوان یک ارزش فرهنگی، جامعه خودمان را ارزیابی کنیم از بسیاری از جهات عقب هستیم. عدم رشد علوم انسانی و عدم توجه به آن یکی از نمونه های عقب ماندگی ماست. اما موضوع بسیار فراتر از عدم توجه سازمان یافته به علوم انسانی است. پاندمی کر ونا وجوه بسیار مهمی از عدم وجود فرهنگ علمی در جامعه ما را نشان داده است. هنوز مطالعات جامعه شناسی در مورد نحوه ی برخورد ایرانیان نسبت به مقوله کوید -19 انجام نشده است. اما بعنوان یک پزش ک آنقدر با نمونه های زیادی از عدم رویکرد علمی در مقوله کوید روبرو بوده ام که فکر نمی کنم مطالعات میدانی نیز آن را رد بنماید. همین پاندمی و شرایطی که برای ما پیش آمد و مرگ و میر بسیار باالی ناشی از آن باعث شد که من این جستار را بنویسم و در ضمن آن انتقادات خود را به روشنفکران ایرانی بیان نمایم. شاید عدم تفکر علمی بسیار عمیق تر از تاثیرات حکومتی در سال های اخیر باشد و به نوع دغدغه های روشنفکران ما نیز بی ارتباط نباشد. همین که برد و اثر روشنفکران ما در سطح جامعه تا بدین اندازه اندک است می تواند نشانه ای از عدم توجه به مقوله فرهنگ علمی در سطح جامعه ما باشد. عمیقا معتقدم که در جهان جدید اثر روشنفکر از طریق فرهنگ علمی ممکن است. به سخن دیگر وجود فرهنگ علمی بعنوان بستری برای نشر و تاثیر عقاید روشنفکران عمل می کند. چرا در پاندمی کوید-19 م با این همه از مشکالت روبرو شدیم؟ بخش مهمی از آن البته به سیاستهای غلط حاکمیتی بر می گردد. از انکار کوید -19 گارفته عدم قرنطینه شهرها، عدم واکسیناسیون به موقع، استفاده از روش های غیر علمی همانند طب سنتی و طب اسلامی و هزاران مورد دیگر که در نشریات مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است از علل این موضوع می باشد. اما بغیر از این با مواردی روبرو می شدیم که برای من بعنوان یک پزشک اصلا قابل توجیه نبود. وقتی پاندمی کرونا شروع شد بعنوان یک پزشک نحوه ی برخورد با آن مشخص بود: باید می دیدیم که دانشمندان چه چیزی در مورد کرونا می گویند و دستورالعمل های سازمان های مربوطه بخصوص سازمان بهداشت جهانی چیست. بطور منظم سخنان تدروس دبیر سازما ن بهداشت جهانی را گوش می دادیم و سعی می کردیم از آخرین پروتکل ها برای درمان بیماری استفاده کنیم. بظاهر این جمله خیلی ساده و بدیهی بوده و شاید عنوان شود که خب؟ که چه؟ باید این کار را انجام می دادیم. اما دقیقا این همان کاری بود که هم مسئولان و هم مردم انجام ندادند و نتیجه اش فاجعه ای بود که شاهدش بودیم. این پروتکل ها صرفا توسط پزشکان خوانده می شد تا در درمان بیمارانی که به بیمارستان سرازیر شده بودند بکار رود. همین.این در حالی است که همین پروتکل های ساده در بسیاری از کشورها هم از طرف مردم و هم مسئولان رعایت شد و همانطور که می بینیم بسیاری از کشورهای پیشرفته توانستند مشکل کرونا را تا حد زیادی حل کنند.بر سر و مسئله واکسیناسیون نیز باز با همین مشکل بزرگ روبرو بودیم. پیام سازمان بهداشت جهانی ساده و روشن و اصطلاحا بدیهی بود: برای جلوگیری از بیماری های عفونی همانند کوید-19 باید واکسیناسیون گسترده انجام شود. اینکه در سطح حکومتی چقدر در برابر همین پیام کاملا ساده و علمی مقاومت شد بحث دیگری را می طلبد اما هجمه ای که در سطح جامعه علیه واکسیناسیون انجام شد بسیار عجیب و قابل توجه بود. جملاتی همانند زیر را بوفور از بیمارانم شنیدم: واکسن عقیم می کند. واکسن سبب مرگ در دو سال آینده می شود.واکسن همانند نوعی جاسوس بیولوژیک عمل می کند. واکسن سرطان زاست. حتی آنها هم که واکسن می زدند با خرافه ها و سخنان شبه علم بسیاری احاطه شده بودند: بعد از زدن واکسن باید قرنطینه بود. نمی توان هیچ ویتامینی با واکسن مصرف کرد زیرا ریسک مرگ دارد. و جالبتر از همه اینکه ما تبدیل به آهن ربا می شویم که این مورد آخر با انبوهی از عکسهای مختلف در فضای مجازی همراه بود. یک موضوع علمی ساده چنان در پیچ و خم شبه علم گم شد که عواقب آن نه یک مفهوم اشتباه بلکه مرگ آدمها بود. اما اینکه چرا ما در برابر این پاسخ غیر علمی شوکه شدیم نیز جای بحث دارد. در نگاه اول برای ما همه چیز مشخص بود: یک واقعیت علمی وجود دارد و ما باید این واقعیت علمی را بپذیریم و طبق آن عمل کنیم. اما بزودی فهمیدیم که تبعیت از یافته های علمی یک ارزش در جامعه ما محسوب نشده و چه بسا می تواند ضد ارزش نیز باشد. و ذهن مردمان ما بیشتر با شبه علم خو گرفته تا یافته ها و تفکر علمی. همین می شود که بازار شیادان نیز در این سرزمین داغ باشد و از جوش شیرین گرفته تا روغن بنفشه بعنوان درمان کرونا معرفی و استفاده شود. حجم فروش داروهای مربوط به طب سنتی و طب اسلامی که هیچ مبنای علمی هم ندارند واقعا شگفت انگیز است. رواج شبه علم در جامعه ما شاید هیچ گاه تا بدین اندازه پرسش برانگیز و دغدغه آور نبوده است. چون پیش از این شبه علم حداقل در چنین حجمی، بطور مستقیم با جان مردمان در تماس نبود. اما اکنون رواج شبه علم و وجود فرهنگ شبه علم در جامعه ما وجود بیولوژیک ما را هدف گرفته و سبب چنین مرگ و میر بالایی در سطح جامعه شده است. در اینجا ضعف بزرگ روشنفکری ما در انتقال ارزشهای علمی به فرهنگ جامعه مشخص می شود. روشنفکری ما هیچ گاه همت به عمومی کردن علم نکرده بودند. کتاب یا مقاله ای بر ای عموم جامعه ننوشته بودند. پروژه ی ای علمی برای همگانی کردن علم تعریف نکرده بودند. وقتی ارزشهای ما علمی نباشد نباید توقع داشته باشید که در شرایط خطر، علمی عمل کنیم. لزوم علمی عمل کردن یک جامعه وجود فرهنگ علمی در آن جامعه است. موضوعی که شاید مبنای تمام مشکلات در حیطه های دیگر همانند وضعیت علوم انسانی در جامعه ما نیز باشد.
اما خطر اصلی کجاست؟
بنظر می رسد که خطر کاملا مشخص است. بحران پاندمی کوید 19 در جامعه ما نیز آن را بعینه نشان داد. روشنفکران ما نتوانستند همانند رهبران علمی در سطح جامعه ظاهر شوند و نتیجه این شد که رهبران شبه علم با ترکتازی تمام توانستند مطاع بی ارزش خود را همانند یک ارزش قابل توجه در سطح جامعه به آسانی به فروش برسانند. اینکه باید تفکر علمی در جامعه ما تبدیل به ارزش شده و این ارزش به بخشی از فرهنگ ما بدل شود موضوعی مشخص و آشکار است. اما مشکل اصلی سیر و سرعت تحولات جهانی می باشد.جهانی که در آن تفکر علمی باالاترین ارزش بوده و بر مبنای یافته های علمی، بسرعت در حال دگرگونی و تغییر است. این تغییر از ساختن بیمارستان و پل و جاده و س یاست درست خارجی و عمل بر اساس منفعت ملی گذشته و سراغ هویتهای انسانی رفته است. جایی که اگر از آن عقب بمانیم دیگر هیچ وقت نمی توانیم جبرانش کنیم و متاسفانه برای این کار نیز فرصت زیادی نداریم. موضوعاتی که بدلیل مشکالت بسیار جامعه اصلا بدانها توجهی نمی شود. مقولات بسیار مهم جهانی شامل مجازی سازی، هوش مصنوعی، سایبورگها، رباتها و کشف فضاست. مقولاتی که شاید پیشتر فانتزی و جزئی از ژانر علمی – تخیلی بشمار می آمدند اکنون جنبه واقعی بخود گر فته اند و بشر با سرعتی باور نکردنی به سوی آنها درحال حرکت است. این مقولالت نه یک کنجکاوی علمی بلکه بعنوان یک ضرورت در جهان جدید تلقی می گردند.انسان دانسته که نتنها بعنوان یک موجود بیولوژ یک از محدودیتهای بسیاری برخوردار است بلکه می تواند از تکنولوژی برای بر طرف کردن این محدودیت ها استفاده نماید. بحران عمیق محیط زیست، مسائلی چون بیماری های جدید همانند ویروسهایی چون ویروس کرونا که خارج از عرف معمول ویروس ها عمل می کنند، مرگ و عدم توانایی رسیدن به جاودانگی، همه و همه انسان را بشدت آسیب پذیر می نماید. انسان برای حل این مشکلات بسیار تلاش نموده تا بدین سطح از دانش و آگاهی رسیده است. از این جا به بعد هم برای حل مشکلات خود و هم برای پاسخ به سوال های اساسی اش، نیاز به تغییر بنیادی در هویت بیولوژیک خود دارد. بحث سایبورگها بحثی جدید در این زمینه است. استفاده از میکروچیپ ها می تواند توانایی های شناختی انسان را به میزان بسیاری افزایش دهد. بحران محیط زیست سبب شده که انسان به جد در مورد سکونت در سیارات دیگر فکر کند. تلاش روزافزون ناسا برای کاوش بر روی مریخ صرفا کنجکاوی علمی و پیدا کردن پاسخی برای سوالات بشر نبوده بلکه می تواند بعنوان مقدمه ای برای سکونت و انتقال انسان به کرات دیگر نیز محسوب شود. این انتقال بدلیل اینکه بدن ما در شرایط فعلی بیولوژ یک شاید نتواند آن را بخوبی تحمل کند نیازمند تغییر در بیولوژی ما و قوی تر کردن آن با تکنولوژی دارد. پس انسان هایی می توانند وارد این وادی نجات بخش بشوند که از لحاظ علمی و تکنولوژیک توانایی آن را داشته باشند. انسانهایی که نتوانند خود را با این تغییرات ناگزیر سازگار کنند محکوم به شکست و نابودی می شود. درست است آنچه گفته شد شاید به فیلمهای آخر الزمانی و علمی- تخیلی شباهت داشته باشد اما متاسفانه یا خوشبختانه گونه هوموساپینس بسرعت در حال حرکت به سوی آن می باشد. و اما روشنفکران ایرانی دغدغه های روشنفکران ما اصلا از این دست نبوده است. آنها به این تغییرات شتابان جهان بی توجه بوده اند. درست است که مشکلات بسیار جامعه ما سبب می شود که مقوالت دیگری در صدر اهمیت تلقی گردند اما همانطور که دیدیم عدم وجود فرهنگ علمی می تواند تاثیرات بسیار مخربی همانند فوتی های بسیار در پاندمی کوید و یا تصادفات جاده ای بدنبال آورد. اگر جامعه ای فرهنگ علمی داشته باشد نمی تواند از مسائل علمی روز دور باشد. مسائل علمی روز سبب می شود که ارزشهای یک جامعه ارتقا پیدا کنند و توجه به مقولاتی که ارزش های علمی روز محسوب می شوند لاجرم جامعه ای با تفکر و فرهنگ علمی را به سمت مقولات فوق سوق خواهد داد. من هم همانند بسیار ی ازهم نسل های خودم در 2 خرداد 1376 جوانی پرشور بودم و در سخنرانی های متعدد روشنفکران ایرانی شرکت می کردم. همانند بسیاری از کتاب های مرحوم دکتر علی شریعتی شروع و بسرعت به روشنفکری دینی و حلقه کیان و دکتر سروش رسیدیم. بعد که کمی بز ر گتر شدیم و فهمیدیم که دنیا پیچیده تر از این حرفهاست کتاب »افسون زدگی جدید« و »زیر آسمان های جهان« دار یوش شایگان را در دست گرفتیم. اما متاسفانه انگار روشنفکری ما در همین جا به پایان رسید. روشنفکری ای که شاید متوجه پیچیدگی جهان جدید شده باشد اما هیچ گاه هیچ ضرورتی برای ورود به دنیای جدید و پیچیدگی هایش در خود احساس نکرد. یک مثال ساده اینکه بسیار ی از روشنفکران ما حتی یک سایت و یک ایمیل مشخص نداشته و برقراری تماس با آنها بسیار سخت است. گرچه این موضوع بسیار ساده ای است اما در عین حال بازتابی از طرز نگاه آنها به جهان پیچیده جدید نیز محسوب می شود. انگار روشنفکری ایرانی تا لبه جهان جدید آمده اما در همانجا درجا می زند. لذا در چنین فضایی اصلا نباید تعجب کرد که در جهان ارتباطات و جریان سیال اطلاعات، براحتی طرحی واپس گرایانه با عنوان صیانت از فضای مجازی درمجلس این کشور به تصویب برسد.
چکار باید کرد؟
لزوم توجه به تفکر علمی و تبدیل آن به یک ارزش علمی در سطح جامعه باید یکی از مهمترین اقدامات روشنفکری در جامعه کنونی ایران باشد. بحث عمومی کردن علم که نسبت بدان غفلت بسیار ی در جامعه ما شده باید بجای تولید مقالات بی شماری که جز چاپ در نشریات هیچ اثری ندارند در دستورالعمل دانشگاه های ما قرار گیرد. اگر چه ضعف بسیار علوم انسانی در جامعه ما می تواند یکی از علل مهم شرایط پیش آمده باشد اما شخصا معتقدم که این علوم تجربی است که می توانند پایه های محکم تری را برای تفکر علمی ایجاد کند. تفکری که مبنای آن یافته هایی باشد که از روشهای علمی حاصل می شوند. شاید روش این کار بشکلی عینی تر و مشخص تر در علوم تجربی قابل مشاهده و قابل انتقال به سطح جامعه باشد.نکته مهم دیگر اینکه در جهان پیچیده جدید علوم انسانی نمی توانند بدون علوم تجربی به رشد خود ادامه هند. آنها نیازمند روشهای جدید آماری و ریاضیاتی، علم ژنتیک، و نیز علوم اعصاب می باشند و هر کدام از آنها با ورود به حیطه علوم انسانی سبب تحول بسیار علوم انسانی شده است. لذا اگر می خواهیم ارزشهای مبتنی بر علوم انسانی بعنوان جزئی از فرهنگ ما در بیاید باید بیش از پیش به علوم بینارشته ای بپردازیم. درست است که ما در زمینه علوم انسانی بسیار عقب هستیم ولی در جهان امروز علوم انسانی بدون علوم تجربی معنایی نداشته و بنوعی الکن و سترون خواهد بود.شاید روشنفکری و نیز جامعه ایرانی نیاز به پرشی از علوم انسانی و یا علوم تجربی به رشته های بینارشته ای بوده و ازاین طریق هم به تقویت علوم انسانی پرداخته و هم به هر چه نزدیک تر شدن به جریان پرشتاب جهانی بپردازند.علوم بینارشته ای بخصوص علومی که بین علوم تجربی وعلوم انسانی پل می زنند از مهم ترین نکات مغفول در روشنفکری ایرانی است. اگر در مورد تغییر جهان و نیز تغییر هویت انسانی سخن می گوییم باید توجه کنیم که همه ی اینهادر سایه علوم بینارشته ای مقدور شده است. شناخت انسان دیگر نمی تواند صرفا در حوزه علوم انسانی رخ دهد. بلکه اینعلوم تجربی هستند که با واکاوی بیولوژیک انسان نتنها ناگفته های او را بیان می دارند بلکه نقاط ضعف او را نیز نشان میدهند و این گونه انسان می تواند از آنها عبور کند.حضور پر رنگ روشنفکر ایرانی در ایجاد یک فر هنگ علمی فقط و فقط با توجه به مسائل روز دنیا مقدور است. و اینحضور از توجه بیشتر به علوم تجربی و کاربرد آن در علوم انسانی حاصل خواهد شد.
بدون دیدگاه