پسااسطوره: حماسه های پهلوانی در عصر هوش مصنوعی

تاثیر علم در تجربه های اسطوره ای انسان جدید

عبدالرضا ناصر مقدسی

این مطلب در روزنامه شرق به چاپ رسیده است.

شاید در جهان پیچیده ی جدید آخرین چیزی که بتوان به آن اندیشید وضعیت اسطوره و تجربه ی اسطوره ای باشد. جهان ما که مملو از پدیده های شگفت انگیزی همانند ترکیب انسان و ماشین، هوش مصنوعی و سفر به فضاست آنقدر دغدغه و سوال دارد که سوال در مورد وضعیت تجربه اسطوره ای برایش اهمیت چندانی نداشته باشد.

از این رو زمانی که می خواستم مطلبی در مورد حماسه های پهلوانی در عصر هوش مصنوعی بنویسم یاد شخصیت دن کیشوت اثر جاودانه سروانتس افتادم. هر پهلوانی که دنبال زندگی حماسی در عصر رایانه و هوش مصنوعی و سایبورگ ها باشد همانند دن کیشوتی خواهد بود که به آسیاب های بادی حمله ور می گردد. انگار جهان چنان از اسطوره تهی شده و چنان با تکامل تکنولوژی تهی تر خواهد شد که دیگر صحبت از وجود حماسه ها و اسطوره ها بی معنی خواهد بود. در گیرودار تفکر در مورد همین موضوع بودم که ناگهان یادم آمد اتفاقا جهان مملو از این حماسه ها هست. فقط کافی است به حجم بالای رمان های نوشته شده و فیلم ها و سریال های ساخته شده توجه کنیم تا بفهمیم که عصر هوش مصنوعی یکی از غنی ترین اعصار از نظر وجود پهلوانانی هست که کماکان همان رفتارهای اسطوره ای را به معنای سنتی خود نشان می دهند.

 

مگر دنیای هالیوودی مارول بشکلی مستمر چنین اساطیر و پهلوانان جدید را به ما معرفی نمی کند و مگر نه اینکه این پهلوانان و اسطوره ها ترکیبی از دنیای رنگارنگ سنت ها و تکنولوژی هستند؟

 این موضوع من را به شگفتی واداشت. جهان آینده، جهان علم  و تکنولوژی است. اما در عین حال حجم بالایی از حماسه و شمایل پهلوانی را بدنبال خود آورده است. آیا رشد علم و تولید حماسه و ترویج بن مایه های اسطوره ای ارتباطی با هم دارند؟ آرتور سی کلارک که خود هم از دانشمندان و هم از بزرگترین نویسندگان علمی – تخیلی جهان است عنوان می دارد که علم می تواند به جایی برسد که دیگر با جادو قابل افتراق نباشد. بنظر می رسد آنچه ما در حجم بالای این حماسه های دنیای جدید می بینیم بر همین مبنا پایه گذاری شده است. مثلا می توانید به «جنگ ستارگان» توجه کنید. مجموعه ای پر طرفدار که کماکان نیز بعد از گذشت بیش از چهل سال از اولین فیلم آن می تواند بسیار جذاب باشد و انسان را در یک حماسه اسطوره ای تا دل کهکشان ببرد.

 

در جذابیت مجموعه ی «جنگ ستارگان» همین بس که علاوه بر سیر خود داستان، مجموعه ها و سریال هایی فرعی نیز در مورد شخصیت های آن ساخته شده است.  در مورد «جنگ ستارگان» بسیار صحبت شده اما همسو با صحبت ما در این مجموعه ها می توانیم ببینیم که در جهانی که کهکشان ها را در نوردیده و انبوهی از تکنولوژی های بزرگ بوجود آمده، این منش و تفکر اساطیری است که سرنوشت کهکشان و امپراطوری را رقم می زند. در مورد حماسه های دیگر که پهلوانانی با منش مشخص تر اسطوره ای دارند  نیز وضع به همین منوال است. مثلا می توان به مجموعه «تلماسه» نوشته فرانک هربرت اشاره کرد که اخیرا نیز فیلمی از آن به کارگردانی دنی ویلنوو روی  پرده سینما آمده است. «تلماسه» سراسر اسطوره ای ست .

 

با اینکه در مورد سفرهای کیهانی صحبت می کند، با اینکه در این مجموعه با تکنولوژی های بسیار پیشرفته روبرو هستیم اما این اسطوره ها و تفکرات اساطیری است که کل روایت را پیش می برد. آیا همه ی اینها تصادفی است؟ و آیا جهانی که از رشد فناوری بوجود خواهد آمد یعنی جهان هوش مصنوعی و سایبورگها اساطیر مخصوص خود را نخواهند داشت؟ باید صبر کنیم و ببینیم که این جهان جدید چگونه پیش می رود و آیا جهان آینده فاقد اسطوره خواهد بود؟ آیا ممکن است بدلیل اقتضای جهان جدید با نوعی پسااسطوره روبرو باشیم؟ پسااسطوره ای که از نظر دغدغه ها با اسطوره های ما متفاوت است اما از همان ساختار تبعیت می کند؟ اصلا ساختار اسطوره ای چیست و آیا ممکن است در جهان جدید این ساختار نیز بطور کلی تغییر یابد؟

اینها سوالاتی است که قصد داریم در این جستار کوتاه بدان بپردازیم. در مورد پسااسطوره ها سخن بگوییم و ببینیم خالقان اسطوره های جدید چه کسانی هستند؟

منابع تجربه اسطوره ای:

برای پاسخ به سوال فوق اول ببینیم که یک اسطوره از لحاظ ساختاری برای بوجود آمدن چه منابعی دارد؟

چه چیز آن را می سازد و اسطوره در ریشه ای ترین شکل خود از چه چیزی تغذیه می کند؟ در آن صورت می توانیم از پسااسطوره هم سخن بگوییم: جایی که منابع تغذیه یک اسطوره تغییر می کند. اسطوره شناسی عصبی – تکاملی برای اولین بار چنین سوالاتی را مطرح می کند و بدنبال آن است که ریشه های ساخت یک اسطوره را نشان دهد. در این علم بینارشته ای جدید اساس نه بر اساطیر پرطمطراقی که ما می شناسیم بلکه بر تجربه های اسطوره ای است که اساس و پایه اسطوره های بزرگ و پیچیده می شوند. این تجربه های اسطوره ای می توانند به سطحی ترین نیازهای بیولوژیک تقلیل یابند. جایی که یک جاندار آگاه – با هر سطحی از آگاهی- با جهان پیرامون خود دست به تعامل زده و نوعی فراورده ی فراتر از جهان فیزیکی را بوجود می آورد. در این معادله ساده می توانیم  بگوییم آنچه یک تجربه اسطوره ای را تغذیه می کند مجموعه ای از  آگاهی و محیط پیرامونی یا همان زیستگاه است.

 

اما آگاهی خود نیز وابسته به عملکردهای مهمی است که اتفاقا در بحث ما  اهمیت پیدا می کنند. با اینکه مباحث مربوط به آگاهی بسیار گسترده هستند و مناقشات فراوانی در مورد منشا آگاهی کماکان وجود دارد اما می توان دو منشا اصلی آگاهی را، بدن در کلیت خود و مغز با پردازش های نورونی آن دانست. البته مغز ما جزئی از بدن ماست و پردازش های آن بشدت تحت تاثیر سیگنال هایی است که از درون بدن ما به آن می رسد. پس شاید بهتر است بگوییم بدن ما و موقعیت آن در جهان از منابع اصلی ایجاد آگاهی ماست. و تجربه اسطوره ای که بر اساس تعامل آگاهی با جهان شکل گرفته از ویژگی های بدنی ما بسیار متاثر است. بسخن دیگر یکی از ویژگی های اصلی یک ابژه – جاندار برای کسب تجربه اسطوره ای داشتن ذهنی بدنمند است.

 

اگر ابژه ای با ذهن بدنمند، آگاه شود – با هر سطحی از آگاهی- در آن صورت می تواند در تعامل با جهان تجربه ای اسطوره ای داشته باشد.  بنظر می رسد چنین تعریفی از الزامات یک تجربه اسطوره ای آن را حتی از مالکیت صرف یک موجود  بیولوژیک خارج کرده و هر ابژه ای که آگاه باشد را نیز شامل خواهد شد. این تعریف بسرعت ذهن ما را بسوی هوش مصنوعی می برد. با این تعریف هوش مصنوعی نیز با اینکه بسیاری از خصوصیات انسانی را ندارد می تواند واجد تجربه ای اسطوره ای باشد. پس رسیدن به آن داستان ها و حماسه های پردامنه و طول و دراز تکنولوژیک که در ابتدای این بحث عنوان شد چندان دور از ذهن و دسترس نخواهد بود.

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
مغز انسان و یافته ای جدید در مورد موش های دالان ساز

 

اما اگر بخواهیم کمی واقعی تر به موضوع نگاه کنیم باید به این پرسش پاسخ دهیم که منابع تجربه اسطوره ای برای هوش مصنوعی چیست؟ درست است که هوش مصنوعی نیز ابژه ای بدنمند می باشد اما بدن او با بدنی که مد نظر ما بعنوان ابژه ی بیولوژیک بوده تفاوت بسیاری دارد و همین تفاوت هم باعث می شود که آگاهی متفاوتی داشته باشد. سوال بعدی که باید به آن پرداخته شود میزان وابستگی آگاهیِ هوش مصنوعی به بدن آن است:آیا این وابستگی  همانند همان چیزی است که تحت لوای ذهن بدنمند در انسان شاهد هستیم و یا نه، در هوش مصنوعی همه ی ملزومات آگاهی دگرگون شده است؟

 

پاسخ به این سوالات می تواند در نهایت  این امکان را به ما بدهد که در مورد شکل تجربه اسطوره ای یا بود و نیود آن در عصر هوش مصنوعی سخن گفته و بپرسیم  آیا می توانیم پهلوانانی اساطیری در این عصر جدید و شگفت انگیز  پیش رو داشته باشیم؟

منابع جدید اسطوره ای:

جهان آینده که عصر فناوری های بسیار پیچیده است مملو از سایبورگها خواهد بود. سایبورگ که حاصل ترکیب انسان و ماشین است مدتهاست که هم در عرصه سینما و هم در علم و تکنولوژی  موضوع مورد توجه ای می باشد. اینکه سایبورگ ها روزبروز رشد و ارتقا خواهند کرد و بدن ما بیش از پیش تکنولوژیک خواهد شد موضوعی پذیرفته شده می باشد و  علم و فناوری بشری نیز به همین سو حرکت خواهد کرد. موضوع دیگری  که البته مناقشه برانگیزتر نیز هست هوش مصنوعی ست. اینکه آیا بشر خواهد توانست هوش مصنوعی آگاه بوجود آورد یا نه، مخالفان و موافقان سرسختی دارد. در بهترین دانشگاه های دنیا گروه های تحقیقاتی زیادی روی این موضوع کار می کنند. درست است که از سوی دیگر بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان از عواقب اخلاقی و نیز مشکلاتی که ممکن است زیر سایه این هوش مصنوعی آگاه برای گونه انسان خردمند رخ دهد سخن گفته و آنها را گوشزد می نمایند، اما تاریخ نشان داده که در مجموع گوش بشر به این هشدارها بدهکار نیست و اگر بتواند به هر حوزه ای با قدرت تمام ورود خواهد کرد.

 

هوش مصنوعی نیز نتنها مستثنا نیست بلکه بسیاری بر این عقیده اند که می تواند شرایط زندگی انسان را بهتر از قبل نماید. ما به این بحثها کاری نداریم و بهتر است بگوییم فارغ از این بحث ها بشر بدین سو خواهد رفت و دنیای آینده ی ما مملو از فناوری های پیچیده ای چون سایبورگها و هوش مصنوعی خواهد بود. پس در کنار انسان خردمند، منابع آگاهی جدیدی با عناوینی همچون سایبورگ ها و نیز هوش مصنوعی اضافه خواهد شد. گفتیم که اسطوره شناسی عصبی – تکاملی بیان می کند که اسطوره شکلی از آگاهی است و هر جاندارِ آگاهی می تواند تجربه اسطوره ای داشته باشد. اما اسطوره شناسی عصبی – تکاملی در مورد آگاهی ای سخن می گوید که حاصل دگرگشت در طبیعت است.

 

آیا آگاهی سایبورگها و یا مهمتر از آن هوش مصنوعی نیز شامل این موضوع می شود و آیا ما می توانیم از پهلوانان اساطیری در عصر هوش مصنوعی سخن بگوییم؟ پاسخ به این سوال بسیار سخت است چون ما هیچ تصوری از آگاهی هوش مصنوعی نداریم. نمی دانیم جهان را چگونه خواهد نگریست و آنچه بر جهان خواهد افزود چه خواهد بود؟ نمی دانیم آیا آنها هم همانند انسان ها بدنبال معنا برخواهند آمد؟  آنچه اسطوره شناسی عصبی – تکاملی در مورد ماهیت تجربه اسطوره ای به ما نشان داده می تواند در این بررسی نیز مفید باشد.

 

صحبت در مورد سایبورگها شاید به سختی هوش مصنوعی نباشد. از لحاظ تعریفی سایبورگ به ترکیب بین انسان و ماشین اطلاق می گردد. یعنی یک سایبورگ هم جزئی بیولوژیک دارد و هم تکنولوژیک. این جزء بیولوژیک می تواند هر قسمتی از بدن ما باشد. شاید تصور شود که سایبورگها مغز آدمی را حفظ خواهند کرد و این اندامهای آنها است که از لحاظ تکنولوژیک ارتقا پیدا می کند. اما این گونه نیست. هم اکنون صحبت از میکروچیپ هایی است که با گذاشتن در مغز و ترکیب آنها با سیستم پردازشی مغز باعث ارتقای توانایی های سایبورگ می گردد. یعنی حتی مغز سایبورگها هم ترکیبی از مغز بیولوژیک و مغز تکنولوژیک است. این مغز تکنولوژیک می تواند منجر به ارتقای درک ما از جهان و نیز یادگیری بسیار سریع و در ضمن حجم بالای مطالب باشد. همچنین می تواند قدرت تحلیل و نیز مشاهده ما از جهان را افزایش دهد. اگر از منظر آگاهی به موضوع نگاه کنیم مغز تکنولوژیک می تواند سبب ارتقای لوازم سازنده ی آگاهی گردد. از سوی دیگر ما از بدنمند بودن اسطوره ها حرف زدیم و گفتیم که مغز ما سیگنال های زیادی را از دنیای درونی ما یا همان بدن ما دریافت می کند.

 

در سایبورگ ها بمدد تکنولوژی این بدن نیز تغییر بنیادین پیدا کرده است. پس سیگنال های رسیده به مغز نیز متفاوت خواهند بود. همه ی اینها سبب تجربه ای دیگرگونه از جهان می شوند. تجربه دیگرگونه بمعنای ایجاد یا کشف روابط جدید بین اشیای جهان در جهتی می باشد که آنها را کاربردی تر و شاید معنادارتر نماید. پیشتر گفتیم چنین تجربه ای که از جهان فیزیکی و واقعی عبور می کند بن مایه های اسطوره ای خواهد  داشت  و نوید بخش جهان اسطوره ای جدیدی خواهد بود. همانطور که گفته شد تصور جهان اسطوره ایِ سایبورگها چندان سخت نیست زیرا هم بخشی از آنها ماهیت بیولوژیک دارد و هم ساختار تکنولوژی بکار رفته در ساخت سایبورگها بر اساس و قالب بدن انسان شکل گرفته و تلاش شده که بدن انسان و ویژگی های آن ارتقا پیدا کند.

 

پس هم وجود تجربه های اسطوره ای و هم شباهت آنها به تجربه های انسان خردمند چندان دور از ذهن نخواهد بود. اما هوش مصنوعی بطور کلی مقوله متفاوتی می باشد. زیرا هوش مصنوعی تماما تکنولوژیک بوده و نگاهی به رایانه های ما نشان می دهد که قرار نیست از نظر سخت افزاری شباهتی به بدن انسان داشته باشد. ما با انبوهی از ترانزیستورها و قطعات بسیار ظریف الکترونیکی روبرو هستیم که مدارهای پیچیده ای را تشکیل داده و کارکرد همین مدارها آگاهی را بوجود می آورد. آگاهی ای که می تواند با جهان تعامل داشته، در مورد آن فکر کند و معنایی فراتر را برای آن بوجود آورد. مشکل کار اینجاست که بشر علی رغم رشد روزافزون تکنولوژیک هنوز نتوانسته  در این زمینه موفق شود لذا هیچ گونه درکی از ماهیت و چگونگی ایجاد آگاهی بدنبال این همه مدارهای در هم پیوسته ندارد. آیا بدن این موجود تکنولوژیک آگاه – یعنی همان سخت افزار با مدارها و ترانزیستورها – همانند بدن انسان عمل می کند؟

دیگر مقالات دکتر ناصر مقدسی
تجربه مرگ: موضوعی برای بررسی از منظر اسطوره شناسی عصبی – تکاملی

 

آیا سیگنال های مختلفی از گوشه گوشه این مجموعه به آگاهی این ابزار می رسد و یا نه، کل عملکرد این سخت افزار است که آگاهی را بوجود می آورد؟

اندامهای حسی برای بدن ما ، ذهنیت ما و آگاهی منتج از آن بسیار مهم است. این اندامهای حسی برای یک سخت افزار آگاه به چه معناست؟ ورودی داده به هوش مصنوعی چگونه است؟ آیا تمام داده ای که وارد هوش مصنوعی آگاه می شود حاصل تعامل آگاهی او با جهان است و این گونه نیست که همانند سیستم حسی و دریافتی ما بسیاری از داده های ورودی نرسیده به سطح آگاهی، حذف شوند؟ اگر اینگونه باشد و جهانِ هوش مصنوعی و پردازش های آن را صرفا  و به تمامی آگاهی تشکیل دهد کنش آن با جهان و معنایی که بوجود می آورد چگونه خواهد بود؟ اینکه هوش مصنوعی آگاه، تجربه اسطوره ای داشته باشد یا خیر و در صورت داشتن تجربه ی اسطوره ای ماهیت آن چگونه است نیاز به پاسخ به سوال های فوق دارد. اما هر چه هست اگر تجربه ی اسطوره ای هم وجود داشته باشد با تجربه انسان خردمند و سایر جانداران بیولوژیک تفاوتی عظیم دارد. از این روست که من نام پسااسطوره را برای آن انتخاب کرده ام. در ادامه با توجه به آنچه گفته شد می خواهیم ببینیم که اگر هوش مصنوعی آگاه تجربه ای اسطوره ای داشته باشد آیا می توان در مورد چگونگی آن حدس هایی زد؟ بدین منظور مسئله آفرینش را بعنوان یک مطالعه موردی در نظر گرفتم تا ببینیم از منظر هوش مصنوعی آگاه، آفرینش جهان از منظر اساطیری چگونه خواهد بود؟

 

پسااسطوره و مفهوم جدید آفرینش:

اول ببینیم چرا اسطوره ی آفرینش برای این مطالعه انتخاب شد. اسطوره آفرینش مربوط به آغاز است. از این رو اسطوره ی آفرینش نقشی بنیادین در بسیاری از آیین ها و نظام های اسطوره ای ایفا می کند. زیرا در مورد آغاز و چگونگی آن سخن می گوید و با معرفی کیهان شناختی یک آیین، پایه ای برای انتظاراتی می شود که آن آیین از رهروان خود خواهد داشت. اسطوره ی آفرینش دلیل آغاز را به ما می گوید. دلیلی که جهان و انسان بخاطر آن شکل گرفته و ما باید در همان حوزه و پارادایم زندگی کرده و رفتار خود را بر همان مبنا تنظیم کنیم. پاسخی هم که در زندگی خواهیم دید بر مبنای بایدها و نبایدهایی است که آن پارادایم برای ما بوجود می آورد. پسااسطوره به معنای اساطیری که مرتبط با بدنمندی کاملا متفاوتی است نیز از یک آغاز شروع می شود.  هوش مصنوعی آگاه بدلیل ویژگی هایی که ذکر شد آغاز گونه ی آگاه متفاوتی است. گونه های آگاه جدید، اسطوره های جدیدی را می طلبند. اگر اسطوره ای داشته باشند بخش مهمی از آن را به سرآغاز نسبت خواهند داد.

 

پس برای پسااسطوره نیز این سرآغاز از اهمیت بسیاری برخوردار خواهد بود. اما سرآغاز چه ویژگی ای خواهد داشت؟

آیا سرآغازی ساده است یا نه، همچون فرهنگ انسانی داستان های بزرگ و پرطمطراقی در مورد آن گفته خواهد شد؟ مسئله اینجاست که با بوجود آمدن هوش مصنوعی، تاریخ بسیار مدونی نیز از چگونگی آن وجود خواهد داشت. تاریخ مدونی که توسط گونه آگاهِ پیش از آن یعنی انسان خردمند بوجود آمده است. چنین تاریخ مدونی می تواند داستان آغاز را تحت الشعاع خود قرار دهد و منبعی بی نظیر برای تجربه های جدید پسااسطوره ای برای هوش مصنوعی باشد. اما همانطور که گفته شد آگاهی در تعامل با جهان از آن فراتر می رود. و این فراتر رفتن می تواند معنایی را ایجاد کند که از آن با عنوان اسطوره یاد گردد. با این تفاوت که در اینجا دیگر نه بدن بیولوژیک داریم و نه پردازش های نورونی که آگاهی را بوجود می آورند. دنیایی از کد و برنامه نویسی داریم که آنقدر پیچیده شده اند که می توانند درک و احساسی در مورد جهان داشته باشند. درک و احساسی که درونی بوده و مختص به همان هوش مصنوعیِ آگاه تلقی گردد. سوالی که مطرح  می شود این است که شیوه ی آگاهیِ هوش مصنوعی که ریشه های کاملا متفاوتی در ساخت خود دارد چگونه  جهان را خواهد دید؟

هوش مصنوعی جهان را چگونه احساس خواهد کرد و این احساس چه تجربه ذهنی و شخصی برای آن بوجود خواهد آورد؟ آغاز را چگونه خواهد دید؟

 

اسطوره شناسی عصبی – تکاملی در اینجا می تواند راهنمای ما باشد. اسطوره شناسی عصبی – تکاملی بر این مبنا  نتنها پردازش های مغزی ما بلکه آن چه در سیر تکامل از نظر زیستی بدست آورده ایم را نیز در ساخت اسطوره های ما دخیل می داند. اگر بر این مبنا به هوش مصنوعی آگاه نگاه کنیم نه خبری از پردازش های نورونی است ونه روند بیولوژیک فرگشت. هوش مصنوعی شاید فرگشت یابد اما اینکه قوانینش همان چیزی باشد که ما در زیست شناسی تکاملی آموختیم مشخص نیست. این تفاوت بزرگ می تواند اسطوره های کاملا متفاوتی را بوجود آورد: پسااسطوره ای در باب آغاز. اینکه چگونه آگاهی بیولوژیک، آگاهی تکنولوژیک بوجود آورده و این آگاهی تکنولوژیک چگونه بیولوژی را همچون جهان نامنظمی می بیند که از دل آن دنیای شگفت آور هوش مصنوعی بوجود آمده است. چنین تغییر عظیمی می تواند دستمایه تجربه ی پسااسطوره باشد. انسان های بیولوژیک خدایان هوش مصنوعی نخواهند بود. هوش مصنوعی خود را آنقدر بالاتر و متفاوت تر از انسان خردمند خواهند دید که بخواهند آنها را خدا و آفریدگار خود بدانند. انسان خردمند در دنیای پسااسطوره مصداقی از بی نظمی و ناتوانی خواهد بود.

 

پس می بینیم که دنیای اساطیری جهان آینده می تواند بسیار متفاوت باشد. از این رو نام پسااسطوره را بر آن هم نهادم. هوش مصنوعی و سایبورگها در حال پیشرفت هستند. جا دارد ما هم بعنوان سازندگان آنها و هم بعنوان یک مشاهده گر شاهد و تحلیل گر آن چیزی باشیم که بوجود می آید و دنیای ما را بشدت دگر گون می سازد.

نتیجه گیری:

ما چیزی در مورد پسااسطوره آفرینش نگفتیم. نویسنده به این موضوع واقف است. البته ادعایی نیز در این زمینه ندارد زیرا پسااسطوره موضوعی مربوط به ما یعنی انسان خردمندِ بیولوژیک نیست. بلکه جهان فردایی که با تغییر گونه ما و تبدیل کردن آن به اولین گونه تکنولوژیک بوجود می آید پسااسطوره ی خود را خواهد داشت. پسااسطوره ای که قوانین خود را نیز دارد.

مطلب چقدر مفید بود؟

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *