علم از دیدگاه سینما
جهان های نو و ذهن های نو
نگاهی به فیلم «آشوب مدام »
عبدالرضا ناصر مقدسی
در روزنامه شرق به چاپ رسیده است
یکی از سوالات مهم بشر آینده اوست. این موضوع از سویی با رشد فناوری ذهن آدمی را به خود مشغول داشته و از سوی دیگر با تخریب روز بروز طبیعت نوعی ترس نیز در دل وی بوجود آورده است. آنطور که انسان محیط زیست را نابود می کند دور از ذهن نیست اگر در آینده ای نزدیک دیگر زمین جایی برای زیستن نباشد و انسان مجبور شود که به جایی دیگر یا سیاره ای دیگر نقل مکان کند. اما این موضوع نیز اصلا ساده نیست هیچ سیاره ای که بتواند زیستگاهی مناسب برای انسان محسوب شود یافت نشده و از سوی دیگر انتقال این همه انسان به فضا کاری بسیار دشوار و در عین حال فوق العاده پرهزینه خواهد بود. شاید اینکه انسان بپذیرد که دست از سر زمین و طبیعت بر دارد و بجای تخریب آن به همزیستی با زمین بپردازد بهترین و در عین حال کم هزینه ترین راه برای نجات آینده خودش نیز محسوب می شود. با این مقدمه به سراغ فیلم «آشوب مداوم» می رویم که از سر اتفاق راهی متفاوت را طی کرده است. فیلم محصول سال 2021 و به کارگردانی داگ لیمان می باشد . فیلمی که به آینده های بشر می رود. آنجا که زمین را تخریب کرده و زمین دیگر محلی برای زندگی کردن محسوب نمی شود. حالا نسل های متمادی انسان در فضا هستند و بدنبال مکانی برای زیستن می گردند. سیاره ای که شبیه زمین باشد و بتوان در آن زندگی خوب و مناسبی را رقم زد. دست بر قضا چنین جایی را هم پیدا می کنند. اما این سیاره سرسبز خصلت عجیبی دارد. در این سیاره افکار نمایان می شود. افکار نتنها می توانند جان بگیرند بلکه توسط دیگران نیز شنیده و دیده می شود. آنکس قدرتمندتر است که بتواند بر افکار خود کنترل بیشتری داشته باشد. بتواند از افکار خود برای بهروری از بقیه استفاده کند و همین نیز سبب می شود که زندگی در این سیاره جدید نیز به آشوب کشیده شده و انسانها در این دنیای نو همان خوی قدیمی خود را به نمایش بگذارند. این که افکار توسط دیگران دیده و شنیده شود فقط در مردان رخ داده و زنها از این موضوع مصون می باشند. همین نیز سبب می شود که مردها به زنها حمله کرده و همه را قتل عام کنند. فیلم در مورد چنین جامعه ای از مردان شروع می شود. داستان در مورد پسری جوان به نام تاد هیوت است که در چنین جمعی زندگی کرده و از واقعیت آنچه در این جهان رخ می دهد بی خبر است. اما او باید همه چیز را تغییر دهد. و این تغییر با وارد شدن سفینه ای کوچک از پیشگامان جدید به جو زمین آغاز می شود . کسانی که قرار است شرایط این سیاره را بررسی و به سایر افرادی که در راهند اطلاع دهند. اما ناگهان همه چیز تغییر کرده و این سفینه کوچک سقوط می کند و تنها یک دختر به نام ویولا زنده می ماند. کسی که همانند یک کلید سبب تغییر همه چیز در این دنیای نو می شود. او با خود ذهنی نو را به ارمغان آورده است. اما همه چیز بدین سادگی نیست.اتفاقات زیادی با آمدن این دختر در شرف است. تاد اولین کسی است که ویولا را می بیند و بزودی زندگی او و ویولا در هم گره می خورد. شهردار شهر که در واقع مسئول کشتن تمام زنها و دختران آن شهر است حالا بدنبال ویولا است تا به وسیله او کنترل سفینه بزرگی را که در حال آمدن بسوی آنهاست در دست گرفته و بدین صورت بر کل سیاره حکمفرمایی کند. ویولا اما از میان مهلکه می گریزد و تاد نیز که تازه به موضوع واقف شده است او را در این سفر همراهی می کند. ویولا باید با سفینه تماس بگیرد و آنها را از خطری که تهدیدشان می کند آگاه سازد. او و تاد برای رسیدن به این هدف، سفر ماجراجویانه ای را در این سیاره جدید آغاز می کنند. این برای تاد بسیار مهم است زیرا او تا بحال از شهر کوچک خود خارج نشده و نمی دانسته که زمین تا چه اندازه ای گسترده است. آنها در این راه با مشکلات متعددی روبرو می شوند. تاد از سویی جهان اطراف خود را کشف می کند و ویولا برای اولین بار تجربه ای عمیق از طبیعت و زندگی در جهان طبیعی را بدست می آورد.موضوع اما وقتی عمیق تر می شود که آنها به شهر فاربرنچ می رسند. اینجاست که تاد متوجه می شود که هر چه شهردار شهر گفته دروغ بوده و او بنوعی بر افکار بقیه کنترل پیدا کرده است.اما اوج ماجرا اینجاست که تاد با خواندن دفترچه خاطرات مادرش متوجه می شود که مادرش و سایر زنان و دختران شهر توسط شهردار و افرادش کشته شده اند. همین سبب می شود که تاد نهایت تلاشش را برای کمک به ویولا انجام دهد. آنها به راهشان ادامه می دهند. مسیرهای باستانی را در این سیاره کشف می کنند. مسیرهایی که نشان از اولین گروه مهاجران دارند. آنها سر آخر به یک سفینه قدیمی می رسند و با تلاش بسیار سعی می کنند که سیستم ارسال پیام آن را راه بیندازند و سر آخر نیز موفق می شوند. تاد نیز در یک درگیری شهردار را می کشد. و این گونه سفینه بزرگ با چیزی حدود چهار هزار مسافر به این سیاره جدید می رسند و زندگی نویی را شروع می کنند. و فیلم با خوبی و خوشی به پایان می رسد. فیلم چه از لحاظ داستان و چه از لحاظ بازی هنرپیشه ها فیلمی متوسط محسوب می شود و می توانست بسیار بهتر و عمیق تر از این ساخته شود. اینکه سیاره ای دیگر را برای سکونت پیدا کنیم با توجه به افزایش جمعیت انسانی و وضعیت محیط زیستی کره زمین دغدغه ی بسیاری از دانشمندان است. اما واقعیت اینجاست که بشر تا اکنون فقط توانسته بر روی ماه قدم بگذارد. بنظر می رسد سرعت تخریب زمین بسیار بسیار بیشتر از سرعت جستجو برای سیاره ی قابل سکونت دیگری باشد. بیشک جستجوی آسمانها باید مد نظر انسان باشد اما بگمان من بهترین راه برای بقا، نه در آسمانها بلکه بر روی زمین است. ما باید بیش از پیش به زمین عشق ورزیده و در نوسازی آن بکوشیم. فیلمهایی همانند «آشوب مدام» نشان می دهند که حتی علی رغم پیدا کردن یک سیاره جایگزین تا چه اندازه در معرض آسیب های غیر قابل پیش بینی خواهیم بود.
بدون دیدگاه