دغدغه های طبیبانه
دو سال بعد از کرونا
عبدالرضا ناصر مقدسی
در روزنامه شرق به چاپ رسیده است
بیش از دو سال از پاندمی کرونا گذشت و در روز 12 خرداد پس از گذشت 830 روز، روزی بدون فوتی را پشت سر گذاشتیم. البته این بدان معنا نیست که پاندمی به پایان رسیده است اما می توان گفت که بعد از دو سال شناخت بیشتری نسبت به هجمه های ویروسی داریم و فهمیده ایم که علم چقدر می تواند به ما در جلوگیری از مرگ و میر و ابتلا یاری برساند. فهمیده ایم که تنها راه مقابله با ویروس علم است و باید تمام و کمال به یافته های علمی اعتماد کرده و کار را به کاردان بسپاریم.
اما باید گفت این جملات در عین بدیهی بودن، چندان در جامعه ما صدق نمی کند. اتفاقا علی رغم همه ی آمارهای وحشتناک کشته شدگان در طول پاندمی کرونا در ایران، هنوز که هنوز است تفکر علمی جایگاهی در جامعه ما حتی برای درمان نیز ندارد و می توانیم هر روز نتنها در سطح جامعه بلکه در منابع رسمی و دولتی نیز عنوان هایی چون طب سنتی، طب اسلامی، داروهای گیاهی و … را بشنویم که نتیجه ای جز آسیب بیماران به دنبال نداشته است. هنوز که هنوز است بازار کسانی که در بهترین حالت از روی جهالت دست به ترویج چنین موضوعاتی می زنند داغ است و انگار نه انگار که ما در حال عبور از پاندمی بزرگی هستیم که به تمام دنیا بجز ما، تاکید دوباره بر اهمیت علم و تفکر علمی در تصمیم گیری ها نموده است. کافی است به حجم مقالات چاپ شده در دو سال اخیر توجه کنیم و ببینیم که در همین دو سال چقدر علم پزشکی و سایر علوم تابعه رشد چشمگیری داشته است. در کنار آن ببینیم که چگونه تمام دنیا از ظرفیت های فضای مجازی در این دو سال استفاده کرده و روزبروز در پی ارتقای آن هستند و ما نیز همگام با قهقرا رفتن در نداشتن دید علمی به موضوعات، صحبت از محدودیت و صیانت از فضای مجازی می کنیم. متاسفانه مدتهاست از قافله پیشرفت جدا مانده ایم و در سراشیبی سقوط قرار گرفته ایم. بعنوان کسی که جزئی کوچک از کادر درمان این مملکتم دو سال کرونا برای من در مملکتم معادل بود با از دست دادن بسیاری از همکارن، مهاجرت عظیم پزشکان و پرستاران و رشد قارچ وار تفکرات غیر علمی. به اینها اضافه کنید هجمه های روزافزون به کادر درمانی که جان بر کف در برابر سیل کرونا ایستادند و دست به دست هم نگذاشتند این سیل همه ی ما را با خود ببرد. من این یادداشت ها را تقریبا با شروع کرونا آغاز کردم. هدفم نیز نوعی وقایع نگاری این ایام بسیار مهم بود. اما حالا که به آنها نگاه می کنم می بینم هر هفته در مورد مشکل تازه ای نوشته ام. انگار هیچ چیز خوبی برای نوشتن وجود نداشته است. گاه سیر اتفاقات بد در جامعه ما آنقدر زیاد می شد که نمی دانستم باید در مورد کدامیک بنویسم. بسیار متاسفم که در جامعه ما باید دید کدام واقعه بدتر است تا در مورد آن نوشت. این درد را به چه کسی بگویم. آیا گوش شنوایی هست؟
بدون دیدگاه