آواتار: یک همزیستی کیهانی
عبدالرضا ناصر مقدسی
«آواتار» فیلم جذابی ست. فیلمی که با قدرت بالای تکنولوژیک و یک داستان عامه پسند فروش بسیار خوبی در گیشه کسب کرد و پرفروشترین فیلم تاریخ لقب گرفت. این فیلم سه بعدی بوده و سالهای زیادی را جیمز کامرون صرف ساخت آن نمود. اما بگمان من «آواتار» ارزشهای بسیاری دارد که فدای داستان سطحی آن شده است. فیلم یک داستان ساده دارد. این فیلم در ماهی به نام پندورا در سامانه ستارهای آلفا قنطورس رخ میدهد. مردمانی به نام ناویها در این ماه زندگی میکنند.
پندورا حاوی یک نوع ماده بسیار کمیاب و مرموزی است که بدلیل اثر پادگرانشی آن مورد توجه زمینیان قرار گرفته است. اما زمینیان برای رسیدن به این ماده باید دست به تخریب سکونتگاههای ناویها بزنند. ناویها همانطور که گفتیم مردمان بومی قمر پندورا هستند. آنها در محیطی متفاوت زندگی میکنند، با هوایی متفاوت که قابل تنفس و استشمام برای زمینیها نیست. شکل زندگی و ارتباط عمیق بین ناویها و سایر جانداران مورد توجه زیستشناسان قرار گرفته است. هم زیستشناسان و هم افراد نظامی هر یک مشترکاً در
پروژهای دخالت دارند که در طی آن توسط یک تکنولوژی پیشرفته، ذهن یک انسان زمینی وارد کالبد ساخته شدهای به نام آواتار میشود. آواتار ترکیبی از دی ان ای انسان و ناوی هاست. کالبدی که کاملاً شبیه ناویها بوده اما در واقع توسط ذهن انسانها کنترل میشود. اینگونه آنها میتوانند برای مدتی در محیط ناویها زندگی کرده و در عین حال به شناخت آنها بپردازند. داستان از جایی شروع میشود که جیک سالی یک تفنگدار قدیمی آمریکا به یکی از آواتارها متصل شده تا از فرهنگ و رسوم ناویها سر در بیاورد. اما او در این بین عاشق شاهزادهی ناویها به نام نایتیری میگردد و بقیه داستان هم معلوم است. این عشق سبب میشود که در نهایت جیک سالی در مقابله با انسانهایی قرار گیرد که میخواهند پندورا را نابود کنند.
و حتماً طبق روال تمام این فیلمها در این مجادله پیروز میشود و در نهایت نیز توسط درخت اسرارآمیز ناویها به یک ناوی بدل گشته و خوش و خرم با شاهزاده خانم نایتیری زندگی تازهای را در پندورا آغاز میکنند. یک روایت بسیار سطحی و معمولی که کاملاً قابل پیشبینی است. اما همانطور که گفته شد فیلم ارزشها و مفاهیمی دارد کهای کاش بیشتر روی آنها تأکید میشد و کارگردان سعی مینمود با ورود به عمق آنها شکل دیگر و پیچیدهتری به فیلم ببخشد.
مهمترین ارزش فیلم در نمایش نوعی دیگر از زیست کیهانی است. یکجور بیولوژی متفاوت. یک آگاهی دسته جمعی که در گونه انسان دیده نمیشود. فیلم نوعی شبکه وسیع عصبی را نشان میدهد که بین ناویها و سایر جانداران پندورا بخصوص درخت بزرگ اسرارآمیز که برای آنها جنبهی معنوی نیز دارد مشترک است. ناویها در انتهای موهای خود نوعی پایانهی عصبی دارند. چیزی که همانند سیناپس عمل کرده و سبب اتصال ناویها با اسبها و پرندگان و گیاهان میشود.
این شبکه عصبی در تمام پندورا گسترده است و نوعی وحدت و یگانگی بین ساکنین این سیاره ایجاد میکند. یک شبکه عصبی به بزرگی پاندورا. البته این شبکه کلی بمعنای آن نیست که ناویها قدرت تفکر فردی نداشته باشند. علی رغم این کلیت فردیت آنها نیز حفظ شده است. مهمترین مشخصه فیلم «آواتار» در نمایش این زیست دیگرگونه است. این زیستِ کاملاً متفاوت که میتواند بسیار مورد توجه قرار گیرد. خوب بود بجای یک روایت سطحی، کامرون از این زیست در هم جوش استفاده میکرد و نوعی دیگر از آگاهی را به نمایش میگذاشت. آگاهیای که برتر است و در برابر زیاده جوییهای نوع انسان میایستد و بر آن فائق میشود. کامرون میتوانست بسیار عمیقتر شود. وقتی ناویها با انتهای گیسوان خود به این شبکه عظیم متصل میشدند چه اتفاقی میافتاد؟ ترکیب علم و هنر میتوانست دریچهای به روی دانشمندان و تخیل آنها بگشاید. چگونه آگاهی فردی به آگاهی جمعی تبدیل میشد؟ آگاهی جمعی چه خصلتهای داشت و از همه مهمتر چگونه بر آگاهی فردی تأثیر میگذاشت و چگونه شکل و محتوای تصمیمگیری را تغییر میداد؟
سینما ارزشها و تواناییهای بیشماری دارد که باید برای ایجاد معرفتهای جدید بکار رود. تصویرهایی را میتواند بیافریند که در هیچ کجا دیده نمیشود. در این شبکهی اتصالات عصبی، سینما میتوانست عبور آگاهی را در چرخهای وسیع از طبیعت به نمایش بگذارد. میتوانست سخنهای گیاهان و جانداران را بصورت یک امر متعالی به تصویر بکشد. اینها همه میتوانست اتفاق بیفتد. اما توجه به گیشه و نبود یک تفکر در پشت چنین فیلمنامهای آن را به یک داستان و فیلم سطحی تقلیل داد.
دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی متخصص مغز و اعصاب و درمان بیماری ام اس (MS) در بیمارستان سینا مرکز تحقیقات ام اس
بدون دیدگاه