کودک نئاندرتال مبتلا سندروم داون؛ تنوع زیستی و تجربههای معنادار
عبدالرضا ناصر مقدسی
باورهای انسانی و اینکه چگونه این باورها شکل گرفتهاند و چه تأثیری بر انسان و فرهنگش میگذارند همواره مورد علاقهی من بوده است. از میان این باورهای انسانی بیشترین توجه من به اسطورههایش بوده و اینکه تجربه اسطورهای در انبان ذهنی بشر چگونه شکل میگیرد. لذا هر چیزی که به تکامل این مفاهیم مرتبط باشد برای من جالب است. در طول این سالها آموختهام که انسان را به شکل شبکهای درهم پیچیده با جهان ببینیم. نمیتوان تجربههای مختلف بشری را از هم جدا فرض نمود. اگر در مورد تجربهی اسطورهای سخن میگوییم لاجرم سایر تجربههای بشری اعم از شرایط اقتصادی، سیاسی و اتفاقات اجتماعی همه و همه در شکلگیری این تجربه اسطورهای نقش دارند.
شاید هم بدین دلیل است که در بررسی اسطورهها از ریشههای زیستی و عصبی آنها نباید غافل بود. و باز به همین دلیل هر موضوعی جدیدی که در علومی چون زیستشناسی و یا انسانشناسی و یا تکامل انسان مطرح میشود میتواند ما را بسرعت به وادیهای دیگر بکشاند و در انتها با انبوهی از سؤالهای جالب رهایمان سازد. کشف کودکی نئاندرتال که مبتلا به داون بوده و برای سالها توسط همنوعان خود مراقبت میشده یکی از این موارد است. سندرم داون یک اختلال ژنتیکی ناشی از وجود کروموزومی اضافه در جفت کروموزوم ۲۱ میباشد.
بررسی استخوان داخلی گوش این کودک ۶ ساله حاکی از ناهنجاریهایی بوده که در کودکان مبتلا به سندروم داون دیده میشود. همچنین این ناهنجاریها نشان میدهد که این کودک باید ناشنوا میبوده است. اینکه این کودک تا ۶ سالگی عمر کرده و زنده بوده فقط در سایه مراقبت سایر اعضای گروه ممکن بوده است.
وقتی این خبر را خواندم ناگهان به یاد داستان زال زر و رها شدن او در دامنه البرز افتادم. اما چه ارتباطی بین کودک داون نئاندرتال و زال زر حماسههای ایرانی وجود دارد؟
من میخواهم داستانم را با زال زر شروع کنم. پهلوانی پیچیده در شاهنامه که جنبههای نامکشوف بسیاری دارد. اما داستان کودک داون نئاندرتال جنبه جدیدی به آن میبخشد. داستان زال زر را شاید همهی ما بدانیم. سام جهان پهلوان ایران صاحب پسری میشود. اما این پسر زال است یعنی موهای سپیدی دارد. و حتی طبق روایتی بدنش سیاه است. سام میهراسد و شرمگین میشود و میپندارد که این کودک اهریمنی بوده و لذا او را در دامن البرز میافکند تا غذای جانوران شود. سیمرغ اما او را مییابد. دلش بر او میسوزد و او را در کنار فرزندانش بزرگ میکند. داستان بظاهر ساده است اما میتوان به جای نگرش حماسهای و اسطورهای، بسیار عادی و معمولی به موضوع نگاه کرد.
پسری بدنیا آمده که از بیماری زالی یا همان آلبینیسم رنج میبرد. این بیماری با تولید کم یا عدم تولید رنگدانه ملانین مشخص میشود. واکنش معقول این است که بیماری کودک را بپذیریم و سپس سعی کنیم از او حمایت کرده و در پرورش او کوشا باشیم. این یک پاسخ زیستی نیز به کودکمان است. زیرا میدانیم که این کودک هر خصلتی که داشته باشد باز کودک ماست و مهر و عاطفهی شدیدی بین ما و او در جریان است. پس این تفاوت را میپذیریم و این تفاوت مانعی بین ما و او نمیشود. اما در داستان زال زر این گونه نیست. سام نتنها این تفاوت را نمیپذیرد بلکه برای آن منشأئی اهریمنی قائل میشود. موضوعی که به ترک کودک میانجامد. او زال را در دامنه البرز رها میکند تا خوراک درندگان شود. یعنی یک باور بر یک پدیدهی متفاوت زیستی سوار گشته و آن را فراتر از روابط زیستی نموده و معنایی دیگر بدان میبخشد.
این نوعی تجربهی اسطورهای است که در ذهن سام اتفاق میافتد. همین تجربه سبب ارجحیت معنا بر بیولوژی میگردد. موضوعی که ارزش بحث و توجه را دارد. از لحاظ زیستشناسی، زال صرفاً کودکی است که به نوعی بیماری یعنی آلبینیسم دچار شده است. حتی میتوانیم از لحاظ فلسفی در این موضوع هم شک نموده و این سؤال را مطرح کنیم که آیا آلبینیسم نوعی بیماری است و یا نه صرفاً نشان دهندهی یک تفاوت میباشد؟ زال کودکی است که از لحاظ ظاهری با بقیه متفاوت میباشد. در دنیای زیستشناسی این تفاوت بین انواع مختلف حیات موضوعی طبیعی و بسیار مهم است که با نام تنوع زیستی شناخته میشود. البته تنوع زیستی شاید بیشتر بر تنوع گونهها دلالت کند اما درون هر گونه نیز تفاوتهایی وجود دارد که در سیر تکامل ارزش خود را نشان میدهد، ارزشی که حتی سبب جدا شدن گونهای از گونهی دیگر میگردد. اگر در همین سطح زیستی به موضوع نگاه کنیم زال و سام هر دو جزئی از حیات بوده و به یک نسبت توانایی زیستن را دارند بدون اینکه بخواهیم معنای خاصی را نسبت به آن ابراز کنیم.
اما وقتی پای معنا به میان بیاید این تفاوت ارزش دار و معنادار میشود. اما چه چیز این معنا را بوجود میآورد؟ در ذهن سام این معنا همان اهریمنی بودن زال است. اما اگر بخواهیم به پایههای تجربه از جهان باز گردیم اساس این معنا وجود تفاوت است. در اطرافیان سام هیچ کس چنین چهرهای را ندارد. لذا زال حاوی معنایی متفاوت از بقیه میگردد و این معنای متفاوت در اینجا نوعی معنای منفی است. این معنای منفی میتواند پایهای برای سایر برداشتها از جمله بد بودن، زشت بودن و در نهایت اهریمنی بودن باشد. تمام اینها در صورتی است که در تجربه خود از این واقعه یعنی مواجه با کودکی زال از سطح زیستی خارج شویم، تنوع زیستی را نپذیریم و سپس معنایی را بدان اضافه کنیم و این معنا معنایی منفی باشد. لذا حتی بیمار فرض کردن زال بعنوان کودکی مبتلا به آلبینیسم نیز نوعی معنای منفی است که البته باری کمتر از اهریمنی بودن دارد.
اما میتواند منجر به واکنشها و رفتارهای متفاوتی گردد: مثلاً چون او بیمار است نیازی به طرد او نیست و ما میتوانیم با مراقبت از آن او را حفظ کنیم. اگرچه هنوز همان معنای منفی متفاوت بودن را در خود مستتر دارد. همین موضوع میتواند در مورد کودکی مبتلا به سندرم داون نیز رخ دهد. زیرا کودکان مبتلا به سندرم داون که یک تغییر کروموزومی میباشد چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ ذهنی از سایر افراد خانواده و جامعه متفاوت میباشند. نحوهی برخورد ما نسبت به این کودکان به آن معنایی بستگی دارد که ما بدان تجربه خود از مواجهه با این کودکان میافزاییم. این تجربه میتواند حامل باری منفی یا مثبت باشد. بنظر میرسد تجربهی نئاندرتالها از کودک مبتلا به سندرم داون خود چندان منفی نبوده و منجر به حفظ او شده است. ما اکنون میدانیم که نئاندرتالها بسیار پیچیدهتر و هوشمندتر از آن چیزی بودند که پیشتر از آن تصور میکردیم.
لذا تجربه آنها از جهان نیز آگاهانه بوده و میتوانسته همراه با معانی افزوده باشد. در این مورد تفاوت منجر به طرد نشده است. باید توجه داشت که این موضوع صرفاً حاصل مهر مادری نیست چون سایر افراد گروه نیز در حفظ این کودک دخیل بودهاند و این موضوع نوعی معنایی عامتر را به نمایش میگذارد. معنایی که میتواند مثبت بوده و تفاوت را دربطن زیستی خود بپذیرد. بگمان من چنین یافتههایی میتواند در درک ما از چگونگی کنش انسانهای مخنلف با جهان پیرامون و بخصوص با تفاوتهای بین گونهای بسیار مؤثر باشد.
در عین حال دید جدیدی نسبت به تنوع زیستی به ما ببخشد. تاریخ پر از این برداشتهای منفی نادرست از تنوع زیستی است. برده داری نمونهای مشخص از این معنای افزوده منفی به تنوع زیستی است. اکنون نیز همین نگرش که ما را برتر از سایر گونههای حیات میپندارد سبب بحران محیط زیستی شده است. پس کندوکاوهایی این چنینی حائز اهمیت بوده و میتواند به ما در تغییر نگرش و رفتارمان نسبت به دیگران و جهان پیرامونی تأثیرگذار باشد.
دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی متخصص مغز و اعصاب و درمان بیماری ام اس (MS) در بیمارستان سینا مرکز تحقیقات ام اس
📝 نویسنده: دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی
بدون دیدگاه