کرونا و ناتوانی روشنفکران ایرانی
عبدالرضا ناصر مقدسی
این مطلب در روزنامه شرق به چاپ رسیده است
اکنون که بیش از دو سال از همه گیری کوید-19 گذشته است زمان خوبی ست که به آنچه طی شد نگاهی بیندازیم. بعنوان یک پزشک در این مدت مطالب زیادی در مورد کرونا خوانده ام. از آنجا که کرونا معضلی جهانی است و بر اقتصاد و سیاست تمام کشورها تاثیر بسزایی گذاشته لذا می توان انبوهی از مطالب را که متخصصان حوزه های مختلف در مورد این همه گیری نوشته اند، در نشریات، سایت ها و کتاب های مختلف پیدا کرد و خواند.عمده این مطالب در مورد سوالاتی است که جنبه ی عمومی داشته و همه بدنبال پاسخی برای آن هستند:آیا ممکن است دوباره درگیر یک همه گیری جدید شویم؟
منشا کوید-19 کجاست؟آیا ویروس تاجدار کوید-19 دست ساز است و یا نه، از خفاشها و پانگولین ها به انسان سرایت کرده است؟
ویروس ها چقدر خطرناک هستند؟ رشد فضای مجازی در این دوره چطور بوده و چه تاثیری بر زندگی ما خواهد گذاشت؟
این سوال ها و ده ها سوال دیگر همه و همه ذهن اندیشمندان و روشنفکران را به خود مشغول داشته و هر یک سعی می کند از جنبه تخصص و دانش خود به موضوع نگاه کرده و راه حلی برای آن عنوان نمایند. هدف نیز بهبود شرایط مردم است. اینکه چکار کنیم که دچار همه گیری بعدی نشویم؟ چطور بنیان های اقتصادی و اجتماعی را تقویت کنیم که دچار کمترین آسیب در طی یک همه گیری دیگر شوند و ده ها موضوع دیگر که یک روشنفکر بنا به کار خود سعی می کند با کندوکاو در آن به ارتقای جامعه خود یاری برساند. شاید در سطح جهانی و بدنبال همه گیری کوید-19، بیشترین آگاهی بخشی متفکران و روشنفکران در تاکید برای بهبود شرایط محیط زیست باشد. یکی از مهم ترین دلایل این همه گیری دخالت انسان در طبیعت و تخریب همه جانبه آن بوده است. پس باید دست از تخریب محیط زیست برداریم. این وظیفه ی روشنفکران در زمانه ماست که مانع از بین رفتن خانه ما شوند.موضوعی که هم با افزایش دانش و خردمندی عمومی باید همراه بوده و همه نوعی مطالبه گری از سطوح قدرت را در پی داشته باشد. اینها همه وظیفه روشنفکران است که از درسی که از این پاندمی گرفتند سعی در ارتقای وضعیت عمومی نمایند تا انسانها زندگی بهتری داشته باشند.
بغیر از این موارد کلی و البته مهم، هر کشوری بنا به شرایط داخلی خود نیز مشکلات خاصی با این همه گیری داشته و دارد. فرضا دولت چین محدودیت های بسیار سفت و سختی را بعمل آورد. از سوی دیگر در جوامع دموکراتیک که برخلاف چین آزادی های فردی در آنها از اهمیت بسیاری برخوردارند مخالفت های زیادی با این محدودیت ها دیده می شد. روبرو شدن با هر یک از این مشکلات مقتضیات خاص خودش را می طلبید و روشنفکر هر جامعه ای وظیفه داشت به این موضوعات بپردازد و در مورد آنها آگاهی بخشی نماید.
شرایط کرونا در ایران
همه گیری کرونا در ایران از روز اول شرایط بسیار عجیب و نامتعارفی داشت. موضوعی که البته در نهایت به آن همه کشته و فوتی ختم شد. در مورد اشتباهات مسئولین مختلف این کشور در مقابله با کرونا بسیار نوشته شده است. سیاست های غلطی که صرفا بار درمان را صدها برابر نمود و کادر درمانی خسته را بجا گذاشت. کادر درمانی که در نهایت، رفتن را به ماندن ترجیح دادند و اکنون با خیل پزشکان و پرستارانی روبرو هستیم که دارند یکی پس از دیگری این سرزمین را ترک می کنند. من در یادداشتهای متعددی به این موضوعات پرداخته ام. چیزی که اینجا موضوع بحث است واکنش های عمومی در پاسخ به کرونا و تبعات آن بوده و این سوال مهم که چرا هیچ کدام از روشنفکران ایرانی واکنشی نسبت به رفتارهای اجتماعی مردمان ما نداشته و چرا نظام های فکری آنها در حل این بحران اثری نداشته اند؟ برای این بحث به دو موضوع مهم می پردازم: اول رواج طب سنتی در دوران کرونا و دوم عدم استقبال از واکسیناسیون. شاید در هر دو مورد سیاستهای دولتی موثر بوده اند اما نمی توان طرز تفکر مردم ما در این موارد را نادیده گرفت. چرا هیچ روشنفکری در جهت بهبود این وضع نکوشید و همه چیز به تلاش های کادر درمان تقلیل داده شد، کادر درمانی که وظیفه اش درمان است نه ارتقای فرهنگ عمومی. نکته بعدی اینجاست که هر دو مورد ذکر شده تاثیر زیادی در سلامت جامعه ما دارد و رواج آنها تبعات سنگینی را برای مردم ما بجا گذاشته است.
• طب سنتی
من مخالف طب سنتی یا آنچه این روزها بعنوان طب ایرانی در دانشکده های مربوطه تدریس می شود نیستم. طب سنتی جزئی از میراث فرهنگی هر کشوری است. می توانیم در هر فرهنگی طبی مربوط به سنت آن فرهنگ بیابیم. مواردی چون طب چینی، طب هندی (آیورودا) و یا طب تبتی نمونه های مشخصی از این موضوع است. طب سوزنی چین بشکلی گسترده تدریس و بکار می رود. آیورودا نیز جایگاه محکمی در هند دارد و در سرتاسر دنیا از آن استفاده می شود. اما خصلت مهم آنها بازخوانی و مدون بودن آنهاست. آنها نیز همانند طب مدرن تن به آزمایشات و بررسی های مختلف داده و صحت و سقم خود را نشان می دهند. در ایران نیز گرچه پیشینه درخشانی در طب داریم اما این طب هیچ گاه مدون نشده و پر از بحث ها و صحبت های پیرایش نشده ای است که اول و آخر آن مشخص نبوده و مبنای درستی برای استفاده ندارد. کتاب «قانون» و یا «الحاوی» شرحی عالی و مدون از یافته های علمی در زمانه خودشان است اما حتی این دو گنجینه طب سنتی ترجمه درستی به فارسی ندارند. بگذریم از متون بی شمار دیگر که فقط نسخه های خطی آنها در حال خاک خوردن و از بین رفتن است.
مشخص است که از دل چنین مجموعه ای که ترجمه نشده، بازخوانی نشده، مورد نقد واقع نشده و با طب جدید و یافته های روز علمی انطباق داده نشده چیز درست و بدرد بخوری در نمی آید. تازه این قسمت بهتر داستان است. بخش عمده ی کسانی که داعیه طب سنتی را دارند و بعنوان حکیم شناخته می شوند حتی از همین مفاهیم سنتی نیز بی بهره اند و در دکان آنها هر چیزی جز حرف درست یافت می شود. نتیجه چنین درمانهایی هم مشخص است: عدم بهبود بیمار و بدتر شدن حال او . در دوره کرونا نیز این گروه بسیار فعال بودند و انبوهی از داروهای غیر استاندارد و بررسی نشده خود را به مردم فروختند.
اما چرا علی رغم این همه تاثیرات منفی، مردم ما کماکان تا بدین اندازه از این موضوعات شبه علمی استقبال می کنند؟
درست است که سیاست حکومتی مبتنی بر ترویج طب سنتی در جامعه بوده است اما علت رغبت بالای مردم به طب سنتی فقط سیاستهای حکومتی نیست. مسائل مختلفی را در مورد علل این استقبال بیماران از طب سنتی عنوان کرده اند . مثلا اینکه مفاهیم طب سنتی بر خلاف طب جدید، کلی گراست. یا اینکه بمسائلی چون ارتباط روح و بدن توجه دارد و یا نوعی خودمختاری به مریض می دهد که او هم بتواند در سرنوشت بیماری خود دخیل باشد. این ها مواردی نیست که در طب مدرن چندان بدان توجه شده و در نظر گرفته شود و طب سنتی این این خلاء را برای بیمار پر می کند. اما بگمان من اینها در صورتی پذیرفته می باشد که طب سنتی ما نیز همانند فرضا طب سوزنی چین، نظامی مدون داشته و بر مبنای اصول قابل تجربه بنا شده باشد. ولی همانطور که گفتیم متاسفانه آن چیزی که بعنوان طب سنتی در ایران استفاده و ترویج می شود هیچ کدام از این خصوصیات را ندارد.
پس علت رغبت بالای مردم ما به چنین ملغمه ای چیست؟ بگمان من بیش از هر چیزی به نبود تفکر علمی در جامعه ما باز می گردد: جامعه ای که نمی تواند بر اساس گزاره های علمی و آن چیزی که نتایج علمی بیان می نماید عمل کند. نمی داند شرط استفاده از دارو این است که آزمون های متعددی را پشت سر گذاشته باشد. نمی داند که روند استدلال و استنتاج چیست. همه ی اینها در نهایت سبب می شود که شبه علم که هیچ کدام از این موارد را برای اثبات درستی خود نمی خواهد در جامعه ای مانند جامعه ما رواج پیدا کند.
همین موضوع بازتاب خود را در مسئله واکسیناسیون نشان داد.
• واکسیناسیون کرونا در ایران
داستان واکسیناسیون در مملکت ما داستانی پر از آب چشم بود. از تاخیر بسیار در واکسیناسیون و در ادامه لزوم استفاده از واکسن هایی چون سینوفارم که بر اساس تکنیک های قدیمی واکسن سازی ساخته شده بودند همه و همه از اتفاقاتی است که فقط در مملکتی چون مملکت ما می افتد. غیر از این، رغبت مردم به واکسیناسیون نیز موضوعی قابل توجه بود. شاید در دوزهای اول و دوم واکسییناسیون میزان استقبال خوبی از آن بعمل آمد اما در دوزهای سوم و چهارم چنین چیزی نبود. گرچه هنوز مطالعه ای در مورد میزان استقبال مردم از دوزهای سوم و چهارم به چاپ نرسیده است ولی شواهد غیر رسمی نشان می دهند که استقبال از دوزهای سوم و چهارم اندک بوده است. یکی از مهم ترین دلایل آن موضوعات نادرستی است که در مورد واکسن و عوارض آن در سطح جامعه رواج دارد. اینکه واکسیناسیون سبب نازایی می شود، در واکسن ها تراشه هایی موجود است که از بیولوژی ما جاسوسی می کند، .کسانی که واکسن می زنند بیش از دو سال عمر نخواهند کرد و ده ها مورد دیگر. هر بار که از بیمارانم علت عدم واکسیناسیون را می پرسم با انبوهی از این حرفها روبرو می شوم.
وقتی منبع این حرفها را می پرسم می گویند که در شبکه های اجتماعی خوانده اند. وقتی من از شواهد علمی در مورد فواید واکسیناسیون و ضرورت آن در کاستن میزان مرگ و میر ناشی از کوید صحبت می کنم باز تکرار می کنند که در شبکه های اجتماعی اما این گونه نوشته شده است. نکته مهم اینجاست که به اهمیت استنتاج علمی پی نمی برند و نمی دانند که مطالعه علمی یعنی چه و ما چگونه باید بر اساس گزاره های علمی پیش برویم تا نتیجه خوبی داشته باشیم. این عدم درک نیز بدلیل نبود تفکر علمی در جامعه ما می باشد.
اما نقش روشنفکران در این بین چه بوده است؟
روشنفکران بی هیچ تردیدی نقش بسیار مهمی در ارتقای همه جانبه ی یک جامعه دارند. آنها سبب ایجاد ارزش های یک جامعه می گردند. شاید بتوان فرهنگ یک جامعه را از روشنفکرانش شناخت. اینکه چه پویایی فرهنگی ای در یک جامعه وجود دارد و جامعه چه ارزش هایی را حفظ می کند ارتباط مهمی با روشنفکران آن دارد. اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم باید بپرسیم چرا روشنفکران ما در نهادینه کردن تفکر علمی در جامعه موفق نبوده اند؟ در اینجا باید متذکر بود که منظور ما از علم همان علوم تجربی است. زیرا اکنون بیش از هر زمان دیگری متوجه می شویم که تفکر علمی برخاسته از تاریخ علوم تجربی مهم ترین راهنما برای حل مشکلات عدیده ی ماست. وقتی بفهمیم اقتصاد علم است و روابط ریاضی بسیار بیشتر از فرمان فلان مسئول در بازار سرمایه نقش ایفا می کند، وقتی بدانیم سیاست علم است، وقتی بدانیم برای سلامت مردم باید از نتایج علمی استفاده کنیم آنوقت متوجه ضرورت تفکر علمی در یک جامعه می شویم. رشد روزافزون علومی همچون علوم اعصاب، ژنتیک، آمار و … همه و همه سبب شده که نتوان بدون داشتن بینشی از این علوم جدید، حرفی در علوم انسانی زد. زیرا انسان بیش از هرچیزی یک جاندار بیولوژیک است که در بسیاری از مواقع تابعی از علمکرد بیولوژیک خود شامل مغز و ژنتیکش می باشد. لذا نمی توان حتی در علوم انسانی نیز بدون دانش علوم تجربی حرفی برای گفتن داشت.
پاسخ به این سوال می تواند نقص روشنفکری در جامعه ما را بصورت کلی نشان دهد. اول ببینیم نظر روشنفکران ما نسبت به گسترش تفکر علمی در جامعه چیست؟ متاسفانه در آثار فراوان روشنفکران ما کمتر مطلبی در این باب یافت می شود. روشنفکران ما بجز چند استثنا ( مثل مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دکتر سحابی) از دل علوم انسانی برخاسته اند. و اکثر این افراد خود را بی نیاز از دانستن علوم تجربی می دانند. مشخص است که چنین روشنفکرانی دغدغه ی عمومی کردن علم و نهادینه کردن تفکر علمی در جامعه را ندارند. دوما بسیاری از روشنفکران ما جهت حل مشکلات متعدد جامعه ایرانی بدنبال ارائه ی یک کلان روایت می باشند. نوعی تفسیر کلی از آنچه در جامعه می گذرد. علوم تجربی چندان با کلان روایت ها کاری ندارد. کار علم تجزیه و تحلیل است .
بسخن دیگر علم یک موضوع خاص را واکاوی کرده و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد و نمی خواهد یافته ی خود را در یک کلان روایت توضیح دهد:
مثلا چگونه می توان واکسنی علیه کوید-19 ساخت؟ میزان اثربخشی این واکسن چگونه است؟ عوارض آن چگونه اند؟
علم به صورت جزئی به این سوالات پاسخ می دهد و نمی خواهد مسئله واکسن و اثرات آن را در یک کلان روایت توضیح دهد و مثلا بگوید واکسیناسیون بدلیل آنکه مربوط به تفکر غربی است لذا نمی تواند در جامعه ما موثر واقع گردد. هیچ وقت چنین جملاتی در بررسی های علمی جایگاهی ندارد. علم تعیین می کند که میزان اثربخشی واکسیناسیون با فلان واکسن در جامعه ایرانی چقدر است، و اگر تاثیر آن در جامعه ایرانی با جامعه ی دیگر متفاوت باشد بدنبال علت علمی و نه ارزشی آن می گردد: آیا این تفاوت در میزان اثربخشی مربوط به ژنتیک ، تغذیه و یا محیط ماست؟ هیچ بار ارزشی و کلان روایتی در این نتایج وجود ندارد و جامعه ای که بر اساس تفکر علمی عمل می کند می داند که اگر واکسیناسیون را انجام دهد بمیزان درصد مشخصی که در مطالعات علمی آمده است از میزان احتمال مرگ و میر وی بدنبال ابتلا به بیماری کاسته می شود. جامعه ای که تفکر علمی در آن رواج داشته باشد بر همین مبنا نیز عمل کرده و تصمیم گیری می کند.
موضوع بعدی عدم تمایل روشنفکران ما به عمومی کردن علم است. درست است که اکثر روشنفکران ما با علوم تجربی بیگانه هستند اما در آثار آنها به اهمیت عمومی کردن علم نیز اشاره ای نمی شود.مشکل از نظر آنها نبود دانشی عمومی نسبت به مسائل علمی و داشتن تفکری علمی در زندگی نیست. این در حالی است که در همین دوره ی کرونا مشاهده کردیم که نبود دانش عمومی نسبت به کرونا و واکسیناسیون تا چه میزان مورد خسران مردم شد. اگر نتوانیم علم را عمومی کنیم و آن را برای عامه مردم قابل فهم نسازیم، هیچ گاه تفکر علمی نیز در جامعه شکل نمی گیرد. ما چنین اولویت هایی را در روشنفکران خود مشاهده نمی کنیم.
روشنفکران جدید: حلقه اتصال علم و جامعه
پاندمی کوید-19 و آنچه در جامعه ما اتفاق افتاد نشان می دهد که ما نیازمند روشنفکران جدیدی هستیم که بتوانند علم را عمومی کرده و تفکر علمی را در جامعه رواج دهند. شاید اولین تغییر مهم در عرصه روشنفکری پدیدار شدن روشنفکرانی برخواسته از علوم تجربی باشد. در مغرب زمین از این نمونه ها بسیار است. نامهای درخشانی چون دکارت یا برتراند راسل عنوان بزرگترین روشنفکران تاریخ را یدک می کشند. کسانی که نامشان در روشنگری همگام با موفقیت های بزرگ علمی شان است. و می توان از انبوه دانشمندان طراز اولی نام برد که وارد عرصه عمومی کردن علم شده اند: کسانی چون کارل ساگان، آنتونیو داماسیو، استیون واینبرگ، ریچارد داوکینز و ده ها و صدها نام دیگر.
اما چنین چیزی در جامعه ما وجود ندارد. فرضا در همین پاندمی کوید-19 پزشکان قادر به برقراری ارتباط با توده مردم جهت عمومی کردن تفکر علمی در زمینه واکسیناسیون و ممانعت از استفاده از طب سنتی نبودند. پزشکان به درمان بیماران می پرداختند بدون آنکه بتوانند از نظر علمی زبان مشترکی با آنها پیدا کنند. جهان جدید که جهان پیچیدگی ها زیر سایه رشد حیرت انگیز علوم تجربی است نیازمند حضور چنین افرادی در جامعه می باشد. مسئله بعدی هر چه تخصصی تر شدن روشنفکری ست. روشنفکر باید در یک حیطه خاص کار کرده و سعی در ارتقای دانش عمومی در آن حیطه نماید. جامعه ما بیش از آنکه به کلان روایت ها نیاز داشته باشد نیازمند نگرش جزئی تر به مسائل و حل آنها بر اساس شواهد است. زمانی کارل ساگان نوشته بود که علم، آینده بشریت است. در جامعه ای چون جامعه ما علم تنها راه نجات است.
بدون دیدگاه