مورفئوس: خدای درونی ترین خصلت ما
عبدالرضا ناصر مقدسی
درونی ترین خصلت ما چیست؟ یعنی جایی که ما به حداقل های خود تقلیل می یابیم؟ جایی که ما هستیم آن «منِ» ما وجود دارد اما نمی توانیم بسیاری دیگر از خصلت های بظاهر ضروری خود را داشته باشیم: مثلا منطقی فکر کنم. بر زمان خود مدیریت داشته باشیم. اراده ای برای تغییر کارها داشته باشیم. اما حضوری جدی داریم . خودمان مشاهده گر خودمان هستیم و «من» بدون اتصال با سایر اجزای شناختی و تاثیر گذار ما، بسیار برجسته و حاضر است. بگمانم «رویا» چنین خصلتی دارد. کمی به یکی «رویا» های خود فکر کنید. خودتان همانند یک شاهد تمام حوادث را مشاهده می کنید. و جالب است که در اکثر این رویاها خودتان هم حضور دارید . یعنی خودتان شاهد کارهای خودتان هستید.
غیر منطقی بودن تصاویر، غیر مرتبط بودن آنها به هم، تغییر در قوانین فیزیکی و به هم ریختن زمان و مکان هیچ کدام شما را اذیت نمی کند. بسخن دیگر آن «من» حاضر در رویا همانند لنگرگاهی محکم سبب حفظ هویت شما علی رغم بهم ریختن فضا و زمان می گردد. از این رو شاید بتوان «رویا» را درونی ترین خصلت آدمی دانست. جایی که «من» بدون ارتباط با هر عامل دیگری حضور دارد و حضورش را به رخ می کشد. می توان این «دورنی» بودن را به شکلی دیگر نیز تعبیر نمود. ما می خوابیم. و خواب ارتباط آگاهانه ما با محیط اطراف را به حداقل می رساند. ما متوجه تغییرات اطراف خود در هنگام خواب نیستیم. اما در بخشی از این خواب رویایی می بینیم که حاصل فعالیت های مغزی ما در حین خواب است.
اینکه کدام قسمت های مغز ما در حال فعالیت هستند هنوز موضوع بحث می باشد. هابسون و مک کارلی که بشکلی علمی و نوروساینتیفیک به بررسی خواب و رویا پرداختند ریشه اصلی این رویاها را در فعالیت های ساقه مغز می دانستند اما کارهای دیگران همانند مارک سولمز نشان داد که قسمت های دیگر مغز از جمله نیمکره ها نیز در ایجاد رویا موثر بوده و اگر بیماری با آسیب در این مناطق همراه باشد میزان و محتوای خواب او تغییر می کند.
پس وقتی ما خوابیم، وقتی آگاهی ما به حداقل رسیده است یک « من» در درون ما فعال است و ساحت های متفاوتی را جستجو می کند. این «من» آن درونی ترین وجه ماست که می تواند فارغ از قوانین عادی بیولوژیک بدنمان ما را به فضاهای متفاوتی ببرد. حتی رابطه «من» و آگاهی نیز در رویا زیر سوا می رود. وقتی آگاهی وجود ندارد چگونه «من» در رویا هویت پیدا می کند؟ چگونه «من» در این فضاها سیر می کند؟ خواه این فضاها بقول کسانی چون فروید و یونگ و سولمز معنا دار باشند و گاه بقول هابسون و مک کارلی هیچ معنا و هدفی در پشت این رویاها وجود نداشته باشد.
بگمان من همین حضور «من» در رویا یکی از نقاط کلیدی در بررسی ماهیت آن است. اگر از منظر اسطوره شناسی عصبی – تکاملی بخواهیم به موضوع نگاه کنیم : یکجور تجربه زیسته در رویا وجود دارد. تجربه زیسته ای که با زندگی معمول ما می تواند متفاوت باشد. همین تجربه زیسته چه بخواهیم و چه نخواهیم در فربه تر شدن «منِ » درونی ما موثر است. رویاها موضوع بحث بسیاری در اساطیر بودند. رویاها دریچه ای به جهان غیب و جهان خدایان محسوب می شدند. آنها می توانستند خبرهایی از عالم دیگر را به انسان برسانند.
همین غیر متعارف بودن رویاها و شکستن قوانین زمان و مکان در آنها باعث تداعی چنین چیزی شده است. پس مهم است که ماهیت «رویا» از این منظر نیز بررسی شود. در اینجا البته می خواهم به نکته دیگری اشاره کنم. گفتیم که «رویا» درونی ترین خصلت آدمی است. جایی که فقط «من» حضور دارد. زمان ومکان و روابط بین اشیا درست عمل نمی کنند اما آن «من» حضور دارد. شاید «رویا» درونی ترین بخش تجربه زیسته ماست که نمی توان با کسی دیگر به اشتراک گذاشت و با کسی دیگر رویای خود را دید . فقط می توان آن را تعریف کرد . تعریفی که بیشک با تقلیل ماهیت رویائی که دیده ایم ما همراه خواهد بود.
اما در اساطیر همین رویاها نیز محلی برای جولان خدایان است . حتی خدایان صاحب این رویا و عامل آنها می شوند. همانند داستان مورفئوس در اساطیر یونانی. در اساطیر یونان او خدای رویاها و شکل دهنده ی رویاست . حضورش در هیئت آدمی در رویاها اتفاق می افتد. اینکه درونی ترین وجه آدمی نیز تحت تاثیر خدایان باشد ناشی از نگرش به «من» در دنیای اساطیری است. در «جهان اساطیریِ» در دسترس آگاهی موضوعی درونی نیست .
آگاهی و هویت انسانی تحت تاثیر عوامل متافیزیکی ساخته می شود. لذا نمی توان از درونی ترین و خصوصی ترین وجه آدمی سخن گفت . در جهان اساطیری بشکلی که می شناسیم همه چیز رو و ظاهر است. زیرا در همه چیز این خدایان و عوامل متافیزیک و اسطوره ای هستند که حکمفرمایی نموده و ساختار و محتوای آن را تعیین می کنند. البته باید توجه داشت که «جهان اساطیری» مورد بحث در زمانی از تاریخ بشری بوجود امده که دانسته های علمی وجود نداشته و بشر به دریافت های مهم فلسفی نیز نرسیده است. شاید اگر «جهان اساطیری» در دنیای ما دوباره شروع به ساخته شدن گردد بسیاری از این روابط تغییر پیدا کند و ما با خصلت های بسیار متفاوتی در جهان اساطیری روبرو باشیم.
سلام و عرض ادب
بسیار از اینمطلب مفید و جالب سپاس گزارم🙏ممنون که دانسته های ارزشمندتون رو با ما به اشتراک میگذارید🙏🙏🙏
سوالی برای من پیش آمد و این که چه اتفاقی افتاده زمانی که من در خوابم وارد خواب دخترم شده بودم🙂 و هردویک محیط مشترک رو تجربه کرده بودیم؟؟؟