دغدغههای طبیبانه: چرا انسان باید خردمند نباشد؟
عبدالرضا ناصر مقدسی
گاهی یکسری از موضوعات بدون آنکه استدلالی برای آنها مطرح شده باشد بدیهی فرض میشود. اما وقتی به عمق آنها برویم و نظرات مختلف را پرس و جو نماییم آن فرضهای بظاهر بدیهی زیر سؤال میروند. البته علی رغم اینگونه شکهای گاه بنیان افکن، درهای جدیدی نیز به سوی انسان گشوده میشود. میتوانیم اعماق این فرضها را دیده و آنها را از پیش استوارتر و کاربردیتر نماییم.
صحبتی با یکی از دوستانم سبب شد که به فکر فرو بروم و این نوشته حاصل چالشهایی است که صحبتهای آن دوست در ذهن من ایجاد کرده است. اینکه انسان باید خردمند باشد فرضی اولیه و مورد قبول همه میباشد. خردمندی میتواند خصلت پذیرفته شده و در عین حال ستایش شدهای برای تمام انسانها در تمام فرهنگها محسوب گردد. وقتی داشتم در مورد ضرورت خردمندی در جهان صحبت میکردم و اینکه در روزگار ما بیش از پیش نیازمند انسانهای خردمندی هستیم که بتوانند فراتر از معیارهای موجود بیندیشند و زندگی انسانها از هر چیزی برای آنها مهمتر باشد، دوست من ناگهان پرسید: چرا؟ چرا انسان باید خردمند باشد؟ من ناگهان از سؤال او جا خوردم. و وقتی که بخود آمدم متوجه شدم اصلاً قرار نبوده که انسان خردمند باشد و اگر خردمندی برای انسان به بقای او کمک میکرد تا این حد انسانهای خردمند در طول تاریخ بشری – یا همان تاریخ انسانهای خردمند (هوموساپینس)- کمیاب نبودند. جا خوردم. ما حیوان هستیم. و طبق آنچه تکامل به ما میگوید برای بقا تلاش میکنیم و این بقا شامل غذا و زیستگاه و جفت میشود. پس برای غذا و زیستگاه و جفت به یکدیگر حمله کرده و همدیگر را میکشیم.
دقیقاً همانند همان چیزی که این روزها در غزه و اوکراین شاهدش هستیم. پس اگر اینطور است دلیلی برای خردمندی نیست. ما طبق طبیعت خود عمل میکنیم. استدلال قویای پشت این حرفهاست. استدلالی که نشان میدهد چرا هنوز که هنوز است بعد از این همه تجربه باز وقتی صحبت از منافع میشود نمیتوانیم از کوچکترین شکل آن چشم پوشی کنیم. چرا آدم میکشیم؟ دزدی میکنیم؟ اختلاس میکنیم؟ و صدها چرای دیگر که همین حالا در ذهن ما مطرح میشود. انگار این طبیعت ماست که خردمند نباشیم، که اگر قانونی جلودارمان نباشد همدیگر را بدریم و از بین ببریم. خیلی وقتها این استدلالِ وحشتناک اما درست در لفافهی سخنان زیبا پنهان میشود.
ما برای کشتن آدمها، برای جنگ، برای اختلاس، برای دزدی دلیل میآوریم. و بسیار شیک و اطو کشیده این استدلالها را بیان مینماییم و شرمی هم از آن نداریم و اصلاً به فکرمان رسوخ نمیکند که شاید رفتار من، اعمال من همه و همه نادرست بوده و به دیگران صدمه میزند. زیرا اینها همه طبیعت ماست. قرار است که به دیگران صدمه بزنیم. طبیعت ما ضد خرد و خردمندی ست.
این استدلال من را تکان داد. فهمیدم که انسانیت کماکان کار بزرگی در برابر انسانها دارد. البته باید از این استدلال عبور کرد. اکثریت انسانها در سطوح مختلف در عملکرد و واکنشهای خود از همین استدلال پیروی میکنند. ما برای غذا و زیستگاه و جفت میجنگیم. اما نتیجه چه است؟ و چرا لازم است در این استدلال قوی زیستی تامل کنیم؟ حیوانات دیگر هم برای این موارد میجنگند و البته تنازع بقا همین است. اما حیوانات دیگر قانع هستند. این گونه نیست که بخواهند تمام دنیا را فتح کنند یا از وسایل کشتار جمعی استفاده کنند یا حتی وقتی سیر هستند باز بدنبال غذا و کشتن سایر جانداران بروند.
و از آن بالاتر اینکه حیوانات دیگر حتی حیوانات درنده همانند شیر و پلنگ بر سر اعتقادات خود کس دیگری را نمیکشند. آگاهی، قدرتهای بسیاری را برای انسان به ارمغان آورده و از نظر زیستشناسی تکاملی سبب شده که انسان خود تکامل و فرگشتش را در دست بگیرد. بنابراین دو راه حل در پیش داریم: یا باید همانند سرشت خود البته اینبار با غرایز و دلایل بیشتر عمل کرده و جهان کماکان جایی برای جنگ و کشتن باشد یا نه، بپذیریم که نیاز به رفتن به مرحلهای دیگر است. نمیتوانیم در همان حد پیشین باقی بمانیم. ما برای همان زیستن و بقا هم که شده چارهای جز خردمند بودن نداریم.
دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی متخصص مغز و اعصاب و درمان بیماری ام اس (MS) در بیمارستان سینا مرکز تحقیقات ام اس
نویسنده: دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی
بدون دیدگاه