دغدغههای طبیبانه: خردورزی و روزمرگی
عبدالرضا ناصر مقدسی
روزمرگی حجم بالایی از فعالیتها و زندگی ما را شامل میشود. کارهایی که میکنیم، شغلی که داریم، روابط خانوادگی و اجتماعی همه و همه بخشی از این روزمرگی میباشند. شاید دنبال آن بگردیم که وقتی برای خود داشته باشیم. مثلاً هنری یا ورزشی و یا یک فعالیت جانبی. اگر جزء این دسته باشیم که متأسفانه تعداد این افراد هم چندان زیاد نیست آنوقت به آن فعالیت جانبی پناه میبریم و دلخوشی ما در زندگی همین اوقات کمی است که به این فعالیتها اختصاص دادهایم. بسخن دیگر آنچه حیات فکری زندگی خود مینامیم بسیار کوچک و محدود بوده و همین عمق و تأثیر روزمرگی را ده چندان میکند. اما مشکل کجاست؟ یعنی اگر بخواهیم حیات فکری زندگانی خود را گسترش دهیم باید دست از کار روزانه، روابط اجتماعی و خانوادگی خود دست بشوییم؟
نتیجه این کار اضمحلال اجتماعی خواهد بود. هر اجتماعی به نیروی کار آنهم در زمینههای مختلف نیازمند است. هر اجتماعی نیاز به نظم اجتماعی و نیز ثبات بنیادهای خانوادگی دارد و بدون اینها تعریف انسان و اجتماع ممکن نیست. پس بنظر میرسد روزمرگی نیز جزئی مهم از سرشت زندگی اجتماعی ماست. البته که روزمرگی مهم است چون بر عادتهای ما استوار است و حفظ عادت و رفتار بر اساس عادت به ما آرامش بخشیده و نوعی امنیت ذهنی به ما میبخشد. روزمرگی کارهای ما را تسهیل میکند زیرا میدانیم چه کاری را و چگونه باید انجام دهیم تا در دایرهای امن به زندگی خود ادامه دهیم.
پس روزمرگی برخلاف ظاهرش اصلاً بد نیست. جزئی از سرشت بیولوژیک ماست و بدون آن بشکلی دائم در معرض آسیب ناشی از مواجهه با رفتارها و حوزههای زیستی جدید خواهیم بود. حوزههایی که نمیدانیم چگونه در آن رفتار کنیم و همین هم ما را آسیبپذیر مینماید. اما همین موضوع حیات فکری زندگانی را بشدت محدود میکند. شاید هم بدین دلیل باشد که برای زندگی روزمره چندان نیازی به رشد حیات فکری نیست. اما اگر بخواهیم بین روزمرگی و رشد حیات فکری خود نوعی تجمیع بوجودآوریم چطور؟
بنظر میرسد که امکان آن وجود نخواهد داشت. ولی این ظاهر امر است و باید بین این دو تجمیعی ایجاد کرد. نبود حیات فکری وحیات ذهن میتواند لطمههای جبران ناپذیری را برای حیات فردی و حیات اجتماعی بوجود آورد. ما باید در روزمرگی خود نوعی حیات ذهنی پویا بوجودآوریم و این همان چیزی است که میتوان نام خرد را بر آن نهاد. خرد حاصل معلومات نیست بلکه نوعی درک از زندگی است که گرچه معلومات در آن مؤثرند اما تجربه و گذشت زمان عامل اصلی بوجود آوردن آن است. یعنی کار ما-همان کار روزمره- بتواند معنایی افزوده را برای ما بوجود آورد.
در این صورت خطی بین فعالیتهای روزانه با حیات ذهنی ما کشیده نخواهد شد. اگر بدنبال معنایی در کار خود باشیم هر تجربهای بمعنای افزودن بر آن معناست و زندگی ما نیز از شکل روزمرگی بمعنای تکرار عین به عین آن خارج خواهد شد. این تجربه وقتی شکل خردورزی خواهد یافت که بدنبال پاسخ به این سؤال باشیم که چگونه کار ما و همین فعالیتهای روزانه ما با زندگی بمعنای کلی آن در ارتباط است و چگونه میتواند زندگی ما را پر بار نماید. اولین راه تغییر در روزمرگی، پرسیدن سؤال است. تا این سؤال را نپرسیم چیزی در زندگی تکراری ما تغییر نخواهد کرد.
دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی متخصص مغز و اعصاب و درمان بیماری ام اس (MS) در بیمارستان سینا مرکز تحقیقات ام اس
نویسنده: دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی
بدون دیدگاه