در ستایش استاد
دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی-متخصص مغز و اعصاب
چاپ شده در روزنانمه شرق
وقتــی روی تخت بیمارســتان دیدمش، قلبم به شــدت به درد آمد. شــاید یک انسان در طول زندگانــی اش به هیچ کــس به انــدازه آنانی که در تربیت و رشــد او کوشــیده اند، مدیون نباشد. اســتادانی کــه نه تنها در پیشــرفت علمی من و امثال من کوشیده اند؛ بلکه درس اخلاق، درستی و از همــهبالاتر بزرگــواری را به مــا آموختند و حلا وقتی می دیدم که او این گونه اســیر بیماری همه گیر کووید-۱۹ شــده اســت، واقعا قلبم به درد آمــد و با عمق وجــودم لحظه به لحظه دعا کردم که هرچه زودتر خوب شــود. خوب شود تا باشــد.
خوب شود تا مثل همیشــه از او بیاموزیم و قدرش را خیلی بیشــتر از قبــل بدانیم. آن روز صبــح وقتی بــرای ویزیــت بیمــاران به بخش رفتــم، انتظار همه چیزی را داشــتم بــه غیر از آنکه به من بگویند اســتادت صبــح با تب و لرز بــه اورژانس آمده و حــالا هــم دارد به بخش منتقل می شــود. پاهایم لرزید. چه شــده است؟
تــب و لرز به صورت ناگهانی شــروع شــده بود. خسته بود؛ اما مثل همیشــه با روی خوش از ما استقبال کرد. به عنوان یک پزشــک شــاید بهتر از هر کسی بدانم کــه بعضی وقت ها نبایــد مزاحم بیماران شد. اســتراحت بهترین درمان آنهاست و حجم عیادت کنندگان گاه بیمار را خسته کرده و از بهبود او جلوگیری می کند. درباره کرونا نیز به ویژه آنجا که خستگی مفرط ایجاد می کند یا با تنگی نفس همراه اســت، تــا می توان باید بــه بیمار فرصت اســتراحت داد. همه اینهــا را می دانســتم؛ اما نمی توانستم او را نبینم و از احوالش جویا نشوم. بــه زحمت جلــوی گریه ام را گرفته بــودم: « نه استاد. شما نه. شما نباید بیمار شوید».
این چیزی بود که در ســر و قلبم می چرخیــد. در چند روز آینده به جای اینکه به فکر بهبود خودش باشــد، مثل همیشه به فکر بیمارانش بود: بیمارانم چه می شــوند؟ چه کسی به آنها می رسد؟ چه کسی از درد آنهــا می کاهــد؟ و بــرای اولین بار بود که می دیدم دارد گله می کند.
گله از تمام کسانی که نگذاشتند او به اهدافش برسد و رشته بسیار مهم دانشگاهی و فوق تخصصی را در این مملکت راه بیندازد. می گفت و به درســتی می گفت که چقدر سنگ جلوی پایش انداختند. می گفت من کارهایم را کرده ام و تنها ناراحتی مــن از آینده این رشــته فوق تخصصــی در ایران اســت. ناراحتی من از آینده بیمارانی اســت که می شد حال شــان بهتر از اینها باشد. کاملا حس می کــردم که کرونا باعث شــده کــه هدف های بزرگــش در مملکتی بــا مســئوالنی که قدرش را نمی داننــد، هماننــد بــاری بــر روی دوش او سنگینی کند. کرونــا و آن حــال خرابی که ایجــاد می کند، سبب شــده بود که بار دیگر به زندگی اش بنگرد.
اینکه چگونه برای ســال ها ۱۸ ساعت در روز کار می کــرده، اینکه چقــدر از منافع و رفــاه خود و خانواده اش زده است تا شاید دردی را از بیماری کم کرده و مشــکلی از این مملکــت را حل کند و بــاز بــه این موضــوع فکر می کرده اســت که چگونه با او همــکاری نکردند.
به او بی احترامی کردند و جلوی پیشــرفت جامعه علمی ایران را گرفتند. خوشــبختانه در روزهای بعد حالش روبه بهبودی رفت و از بیمارســتان مرخص شــد و حالا کــه دارد دوره نقاهت را می گذراند، همه ما بی صبرانه منتظر بازگشتش هستیم.
در این مدت که فکر و ذکرم بهبودی اســتادم بــود، به این موضوع فکر می کــردم که چقدر به او مدیونم. تا عمر باقی اســت و تا جایی که توان دارم، هر چقدر هم که بکوشــم نمی توانم ذره ای از خوبی های این اســتاد بزرگ را جبران کنم. هم ِ من و هم خیل شاگردانی که در رده های مختلف زیــر دســت او تربیت شــده اند و اکنــون هر یک پزشــکی توانا در گوشه ای از این مملکت هستند تا عمر دارنــد مدیون او خواهند بــود.
نمی دانم چگونه می توان از چنین اســتادی قدردانی کرد و به او گفت که هرچه داریم، از برکت شاگردی او و سایر استادان بزرگ مان است. شاید تنها چیزی که بتوان بیان کرد، این شــعر است که: «در سپاست زیر پا من گل پریشان می کنم».
دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی متخصص مغز و اعصاب و درمان بیماری ام اس (MS) در بیمارستان سینا مرکز تحقیقات ام اس
بدون دیدگاه