مجموعه داستان های کوتاه که توسط دکتر مقدسی متخصص مغز و اعصاب به رشته تحریر درآمده است.
داستان کوتاه «او»
از گذشته ى او نپرسید زیرا هیچ گذشته اى ندارد و از آینده ى او نپرسید چون نمى داند به کجا خواهد رفت. فقط آمده است که باشد. فقط خواسته که ببیند و بشنود و بفمهمد و در نهایت فراموش کند. پس آنچه بدست مى اورد اهمیتى ندارد. فقط مانند پتکى بر سرش فرود خواهد آمد همین.
داستان کوتاه «مرد در راه»
زن کنار پنجره نشسته و چشم به جاده پیچ در پیچ در انتظار مرد بود.صورتش گل انداخته بود و پلک راستش پی درپی می پرید.دست روی قلبش گذاشت ، قلبی که می توانست بیرون بپرد. قلبی که می توانست حرف بزند( راستی ناهار چه پخته ای)همان که او دوست دارد: برنج دمسیای طارم با ماهی سفید …
داستان کوتاه«انقراض»
ا
درب سفینه که گشوده شد بوی آدمی و هوای مانده بینی را سوزاند.تار موها در فضای سفینه شناور بودند و با برخورد کوچک انگشتان فرو ریختند. اسکلتی روی صندلی جا خوش کرده بود. فضای تهی حدقه های جمجمه به چشمها زل می زد.