عصبی تکاملی
مرکز تحقیقات ام اس بنا دارد از تمام امکانات برای بهبود شرایط بیماران استفاده کند.
لذا از این پس مطالعاتی اولیه در این باب صورت می گیرد
تا بتوانیم در نهایت یک پروتکل درمانی را تدوین نماییم.
دکتر عبدالرضا ناصرمقدسی
عبدالرضا ناصر مقدسی متولد مهرماه ۱۳۵۷ در بندرانزلی می باشد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه ی خود را در بندر انزلی گذراند. پس از آن، برای گذراندن دوره ی پزشکی عمومی راهی شیراز شد. وی در سال ۱۳۸۹ موفق به اخذ درجه ی تخصصی در رشته ی بیماریهای مغز و اعصاب از دانشگاه علوم پزشکی تهران شد. او از سال ۱۳۹۱ به طور اختصاصی به ویزیت و درمان بیماران مبتلا به ام اس مشغول است و علاوه بر انتشار مقاله های متعدد تخصصی، دغدغه های جدی در باب ارتقای بینش عمومی و فرهنگ جامعه در ارتباط با این بیماری و پدیده های که خود آن را بیماری« ام اس فوبیا» مینامد دارد. او بدین منظور مقالات متعددی را در نشریات کشور به چاپ رسانده است.
وی از مدتها قبل، به دنبال برقراری ارتباط بین علم و هنر و ایجاد یک بینش میان رشته ای بین علوم انسانی و علوم اجتماعی بوده است.بر این اساس اسطوره نقش عمده ای را در تفکرات میان رشته ای او بازی میکند. او در اولین تلاش جدی خود دست به تحقیقی مبسوط در باب «اسطوره درمانی» زد و تلاش نمود همراه با یک مطالعه ی میدانی، اسلوب مناسبی را برای این علم جدید ولی در عین حال باستانی تدوین نماید. حاصل تلاش وی کتاب خوانش بیماری در بستر اسطوره بود که توسط انتشارات فرهامه به چاپ رسید.
اسطوره شناسی عصبی و کارکردهای مغز
هر آنچه درباره ام اس باید بدانید
ما در کنار شما هستیم
مشاهده آثار دکتر عبدالرضا ناصرمقدسی
از شأن کسانی که تحت درمان هستند محافظت کنید و کیفیت زندگی آن ها را افزایش دهید.
زندگی هم برای بیماران ام اس و هم برای خانواده هایشان
جهان بدنی و آخرالزمان کرونایی
در این کتاب به بررسی مباحثی، چون ابعاد فلسفی کرونا، اثر کرونا بر بدن و بنیادهای وجودی انسان و کرونا و خیزش اسطورهها میپردازد و نشان میدهد چگونه میتوان از اسطورههای پزشکی و درمان در فرهنگ ایرانی برای مواجهه با کرونا بهره گرفت.
خوانش بیماری در بستر اسطوره
خوانش بیماری در بستر اسطوره، با عنوان فرعی «مقدمه ای بر اسطوره درمانی» دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی سال های متمادی بیماری ام اس را از جوانب مختلف مطالعه کرده، در این اثر تلاش کرده تا بیماری ام اس را از دریچه اسطوره مورد مداقه قرار دهد و با بسط و گشایش برخی داده های اسطوره شناختی امکان بازخوانی این بیماری را در بستر روایتهای اسطورهای فراهم کند.
درآمدی بر نورومیتولوژی
بررسی حیات و چگونگی تکامل آن در طول میلیونها سال میتواند حقایقی را در مورد گونه انسان و چگونگی رشد و تکامل آگاهی در جهان و طبیعت به ما بیاموزد. تکامل متفاوت مغز، آگاهی متفاوتی را به وجود میاورد و ساختار مغزی ما برای ایجاد یک آگاهی به کار گرفته میشود.
آخرین یافته ها
دغدغههای طبیبانه: تجربه خردورزانه نوروز
اجتماعیآینده هوش مصنوعی در سایه تواناییها و ناتواناییهای بشری
نقد علم ورزانهمایع مغزی نخاعی و ام اس؛ روش انجام آزمایش مایع نخاعی
ام اسدغدغههای طبیبانه: علمورزی و خردورزی
اجتماعیدغدغههای طبیبانه: لائوتسه پیر، لائوتسه خردمند
اجتماعینقش MRI ام ار ای در تشخیص و درمان بیماری ام اس
ام اسدغدغههای طبیبانه: خطیبی، شاهنامه و نوری بر زندگی
اجتماعیدغدغههای طبیبانه: خردورزی و روزمرگی
اجتماعیدغدغههای طبیبانه: طبیبانههای هستیجان
اجتماعیخرد و نسبت آن با علم در دنیای جدید
نقد علم ورزانهدغدغههای طبیبانه: چرا انسان باید خردمند نباشد؟
اجتماعیدغدغههای طبیبانه: درسهایی از زندگی کسینجر؛ ضرورت گفتگو در تمام دورانها
اجتماعیمرگی از سر آگاهی؛ نگاهی به فیلم «پیشگویی»
سینمانقش تغذیه در بیماری ام اس MS و مواد غذایی مفید
ام اسمهریشت: ایزدی محدود اما بیکران
نقد علم ورزانهدغدغههای طبیبانه: چگونه خردمندانه تصمیم بگیریم؟
اجتماعیدغدغههای طبیبانه: چگونه میتوان در دنیای پرهیاهوی ما خردمند بود؟
اجتماعیاز گذشته ى او نپرسید زیرا هیچ گذشته اى ندارد وازآینده ى اونپرسید چون نمى داند به کجا خواهد رفت. فقط آمده است که باشد. فقط خواسته که ببیند و بشنود و بفمهمد ودرنهایت فراموش کند. پس آنچه بدست مى اورد اهمیتى ندارد. فقط مانند پتکى بر سرش فرود خواهد آمدهمین.پس باید تنها باشد.نباید نه کسى را ببیند نه کسى او را ببیند. باید تنها رهگذر این حوادث باشد.میداند که آنچه مى فهمد از دایره درک همه خارج است و باز مى داند که قرار نیست انسان روزى بدرک آنچه او مى فهمد نائل شود…
نورها وقتى از دریچه ى چشمش بدرون او مى تابد او را به خلسه مى برد و او در مى یابد که این همه نور سرگردان براى اولین بار است که مخاطبى پیدا کرده اند. نورها هیاهو کنان از کنار او مى گذرند و او تنها در خلا به همهمه این همه نور نگاه مى کند. روى خلا مى نشیند. چشمهایش را مى بندد و بعد در افکارش فقط دنبال حسى مى گردد که این تنها تماس نوع انسان را با تلاطم نور ستارگان معنا کند . چشم مى گشاید او از لغات فراتر رفته است. چیزى براى گفتن و نوشتن نیست. لحظه اى آمد و رفت. و او سوار برسفینه به حرکت خود ادامه مى دهد. بدون آنکه رد پایى از خود بجا بگذارد.
زن کنار پنجره نشسته و چشم به جاده پیچ در پیچ در انتظار مرد بود.صورتش گل انداخته بود و پلک راستش پی درپی می پرید.دست روی قلبش گذاشت ، قلبی که می توانست بیرون بپرد. قلبی که می توانست حرف بزند(راستی ناهار چه پخته ای) همان که او دوست دارد: برنج دمسیای طارم با ماهی سفید… فقط همین… تو که میدانی دوست دارد ماهی را با برنج خالی بخورد.ولی به نظر من کافی نیست.”کافی نیست” یعنی ممکن است خوشش نیاید …
ادامه داستان